۱۳۸۸ مرداد ۹, جمعه

واقعا هم خدا يک جو شانس بدهد!

واقعا هم خدا يک جو شانس بدهد، چه شانسي ؟ خريت!!اوه که چه نعمتي است، چه سرمايه اي است؟ خوشبختي هر کس به ميزان برخورداري او از اين نعمت عظمي است و بس।اين است راز سعادت آدمي در حيات و بقيه اش همه حرف است و فلسفه بافي است. بيچاره آنهايي که اين چيزها سيرشان نميکند، چيزهاي ديگري ميخواهند، از آب لوله عطششان فرو نمي نشيند، از خوراک آشپزخانه جوعشان سير نميگرد، دوخت و رنگ و قالي و اتاق و ميز و حتي حقوق هم با تمام اضافاتش و با همان امیدواریهایی که همیشه در نزول یک رتبه ی عقب مانده هست و با اینکه دعاها و تضرعها و. ناله ها و تملق ها و سپاس ها و ستایش ها و تلگراف ها و طومارها و خم شدن ها و هیچوقت راست نشدنها ، نزول آن را تسریع و ظهور آن را تعجیل می کند ، دلهاي خيال پرداز آنان را از شکر و شعف مالامال نميکند و از طرفي در زير اين آسمان، بر روي اين خاک، در اين زندگي و ميان اين خلايق جز همينها چيزي نيست، طبيعت جز همينها چيزي ندارد.
تشنه اي؟ آب لوله، آب حوض، آب سماور. گرسنه اي؟ ديگ، ديزي. خسته اي؟ رختخواب، متکا، تخت
افسرده اي؟ راديو، تلويزيون، سينما. غمگيني؟ شوخي، متلک، بازي، تفريح، فيلم کمدي.
تنهايي؟ مهماني، دعوت، جلسه، شب نشيني، ديد و بازديد، احوالپرسي.
بيماري؟ دوا، دکتر، بيمارستان، قرص.
عاشقي؟ اصلاح و بزک و لباس و دم مدرسه ها و سر کوچه ها و تلفن و دوست دختر و دوست پسر و خواستگاري و قباله و جهاز و دعوت و عروسي و صف ماشين و بوق و بوق و خانه و بچه و قسط و جلوس و آه عزیزم و دیگر ناز واداهای مربوطه طبق ترتیبات داده شده در امور مربوط به سعادت خانوادگی و دستورات تدوین شده برای بهره برداری از یک زندگی سعادتمندانه.
پس چه مرگته؟ دنبال چي ميگردي؟ نميدانيم، اما ميدانيم که اينها ما را بس نيست....
درد از همينجا آغاز ميشود، درد بي درمان و غمهاي ناپيدايي که از عمق روح ميجوشد و اضطرابها که درون را به تلاطم هاي وحشي و طاقت فرسا مبتلا ميکند و طوفاني که در اندرون برپا مي شود و افق زندگي و جهان را در پيش چشمان تيره ميدارد و پريشاني و بدبختي آغاز ميشود و هرگز به سامان نميرسد.نيازهاي بلند ما را همواره بيتاب ميدارند و آنچه هست، آلوده است، زيباييها ما را مدام در حسرت خويش ميگدازند و آنچه هست زشت است، آنچه که هست خوب نيست، پاک نيست، منزه نيست، جاويد نيست، صميميت ندارد، عظمت ندارد. هر چه هست براي مصلحتي است، هر که هست به خاطر منفعتي است.
.... عشق براي چيست؟ اينجا عشق چيزي است مثل سرخک که بچه هاي گنده مي گيرند و آنان را به تشکيل خانواده مي کشاند، تا طبيعت کارش بگذرد و ادامه ي نسل نوع بشر نگسلد و آنچه را مرگ مي برد عشق بر جاي آورد. پس عشق در اينجا، مامور توليد نسل است و تاوان ده مرگ!! همين نيست؟ چرا.
اما دل ما را چنين عشق و دوستي اي سيراب نميکند. روح ما تشنه ي دوستي اي ديگر و عشقي ديگر است، عشقي که نه مامور تن است...چه سخت و غم انگيز است سرنوشت کسي که طبيعت نميتواند سرش را کلاه بگذارد. چه تلخ است ميوه ي درخت بينايي!
معلم شهيد دکتر علي شريعتي
=============================
دیروز یک پست گذاشتم ولی چند دقیقه بعد حذفش کردم!!!
خودسانسوری میکنم!!! پس هستم؟!؟!

۱۳۸۸ مرداد ۶, سه‌شنبه

تابوتهاي پرنده

واحد مركزي خبر: منابع فرودگاهي روسيه اعلام کردند يک فروند هواپيماي خطوط هوايي ائروفلوت با يکصد و شصت و شش مسافر و سيزده خدمه ، که از هانوي به مقصد مسکو پرواز مي کرد ، حدود ساعت شش بعداز ظهر ديروز به وقت محلي، به علت بروز نقص فني مجبور به فرود اضطراري در فرودگاه شماره دو شرميتيوو Sheremetyevo در مسکو شد.
به گزارش پايگاه اينترنتي خبرگزاري ايتارتاس ، بلافاصله پس از فرود اين هواپيما از نوع بوئينگ 767، مسافران با استفاده از سرسره هاي ويژه از هواپيما تخليه شدند । تحقيقات درباره علت حادثه ادامه دارد.


شايد در ابتدا اين يك خبر عادي به نظر برسد و اهميت چنداني نداشته باشد، اما نكته‌ي پنهان و جالب خبر فوق اين است كه شركت ائروفلوت روسيه از هواپيماهاي بوئينگ آمريكايي استفاده مي‌كند و توپولوف‌ها و ايليوشين‌هاي روسي را به ما مي‌فروشند!!!
اگر همانطور كه سفير ايران در روسيه فرمودند: " توپولف‌ها هواپيماهاي ايمني هستند" ، چرا روسها از بوئينگ آمريكايي استفاده مي‌كنند؟

۱۳۸۸ مرداد ۵, دوشنبه

موعظه براي خودم!!؟!!

مدتي پيش با يك دوست ، كه از قضا يك مسئوليتي هم در اداره آموزش و پرورش دامغان دارد، هم صحبت شده بوديم و از يمين و يسار براي هم مي‌گفتيم. نكته‌ايي جالب كه در صحبتهاي ايشان وجود داشت اين بود كه مي‌گفت: ما هم بعضي از مشكلاتي كه تو مي‌گويي و مي نويسي را مي‌دانيم، حتي بيشتر هم مي‌دانيم، اما اين تفكر در تعدادي از مسئولين اداره ايجاد شده كه به اين حرفها نبايد توجه كرد و اينها در هر صورت نقاط ضعف را بيان مي‌كنند و بهتر اين هست كه توجهي نكنيم! و كار خودمان را بكنيم.
من باب نصيحت هم ‌گفت تو هم بي‌خيال شو و ديگه چيزي از اين ايرادها نگو.
ياد داستاني از كتاب "قصه‌هايي براي پدران، فرزندان و نوه‌ها"ي پائولو كوئليو افتادم :
پيامبري به شهري رفت تا اهالي‌اش را به سوي خدا دعوت كند.
اول، مردم از شنيدن گفته‌هايش به هيجان آمدند. اما كم كم، دريافتند زندگي روحاني دشوار است، براي همين از پيامبر فاصله گرفتند و پس از مدتي، ديگر هيچكس كنار او نماند.
مسافري ديد پيامبر تنها ايستاده و موعظه مي‌كند. پرسيد:
-چرا مردم را به تقوا تشويق و از رذالت نهي مي‌كنيد؟ هيچ‌كس اين جا نيست كه به حرفتان گوش بدهد.
پيامبر گفت: اول اميدوار بودم مردم را عوض كنم. اگر امروز هنوز هم موعظه مي‌كنم؛ به خاطر اين است كه نگذارم مردم مرا عوض كنند.!!!
بله دوستان عزيز اگر هنوز هم در اين وبلاگ انتقادي مي‌كنم، براي اين هست كه مي‌خواهم هماني كه بودم بمانم ، نه اينكه در چشم خودم و نيز انسانهاي پاك سرشت و نيكونهاد به ديده ... نگريسته شوم!
كاش همه ي كساني كه پستي و مقامي و قدرتي دارند باور كنند كه مي‌توان انسان بود و خيلي چيزها را از ياد نبرد। فقط بايد تلاش كرد و از بعضي منافع زودگذر و رضايت مقام مافوق، جز آفريدگار يگانه، صرف نظر!
همين!

۱۳۸۸ مرداد ۳, شنبه

از اينها باسوادتر نبود؟؟!!!

جمعی از دانشجویان بسیجی ظهر امروز پس از برپایی نماز جمعه تهران در اعتراض به انتصاب اسفندیار رحیم‌مشایی به معاون اولی رئیس جمهوری در میدان فلسطین تجمع کردند। خبرگزاري مهر

این دانشجویان باسواد!!! از کدام دانشگاه می باشند؟؟ شاید دانشجویان دکتر کردان! هستند؟؟!!!

۱۳۸۸ مرداد ۲, جمعه

یک سوال با کمی چاشنی شیطنت!!!


صاحب این عکس را می شناسید؟؟؟
---------------------------------------------------------
يك خبر:
مشهد- خبرگزاری مهر: معاون فرهنگی و اجتماعی شهرداری مشهد از توزیع کارت عفاف میان جوانان مشهدی خبر
داد. (چرا این نام را انتخاب کردند ، کسی نمی داند. احتمالا ...)

۱۳۸۸ مرداد ۱, پنجشنبه

تخصص سیری چند؟!!!

تصميم گرفتم كه در سال تحصيلي جديد آمادگي خود را براي تدريس كليه درسها (زيست شناسي – جغرافي – تاريخ – رياضي – فيزيك – ادبيات - ...) اعلام كنم.
تعجب نكنيد ؛ اشكالي كه ندارد هيچ بلكه عين صواب نيز هست! ديگه نبايد آدم خودش را پاي‌بند يك سري مسائل غير مهم مثل توانايي – تخصص - ... بكنه تا مردم نتوانند از استعدادها!! و خدمات مان بهره مند شوند.

بله اگر مثال هم بخواهيد به عنوان نمونه مشاغل و پستهاي آقاي ميرسليم را (در ذيل آورده‌ام) در سالهاي گذشته نگاه كنيد (البته ايشان را مثال آوردم وگرنه امثال ايشان و حتي پيشروتر از وي بسيارند)
ايشان تحصیلات متوسطهٔ خود را در سال ۱۳۴۴ در دبیرستان البرز به پایان رساند و در سال ۱۳۴۹ موفق به اخذ فوق لیسانس در رشته مهندسی مکانیک از دانشگاه پواتیه فرانسه شد. به دنبال آن در سال ۱۳۵۱ از مدرسهٔ عالی نفت و موتور پاریس تخصص مهندسی در رشته موتورهای درون‌سوز را کسب کرد.

قبل از پيروزي انقلاب اسلامي: مدير بهره برداري راه آهن شهري تهران و حومه، عضو هيأت علمي دانشگاه صنعتي اميركبير
بعد از پيروزي انقلاب اسلامي : مسوول تبليغات حزب جمهوري اسلامي از 1357 تا 1360 - مسوول مركز آمار و نظرسنجي حزب مؤتلفه اسلامي از 1377 تا 1379 - هيأت علمي دانشگاه - قائم مقام وزير كشور - سرپرست شهرباني جمهوري اسلامي - سرپرست دفتر رياست جمهوري - مشاور رئيس جمهور در امور تحقيقات - وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي - دبير شوراي عالي انقلاب فرهنگي - عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام - معاون فرهنگي اجتماعي مركز تحقيقات استراتژيك.
با اين تفاصيل باز هم معتقديد تصميم من اشتباه است؟؟؟

۱۳۸۸ تیر ۳۰, سه‌شنبه

عراقي ها مجبورن ، ما چرا؟؟؟!!!

عراقي ها مجبورن ، ايراني ها چرا؟؟؟!!!
مجبور شدن عراقی ها به فروش کلیه هایشان به قیمت بسیار اندک ، یکی از نتایج حضور اشغالگران امریکایی در این کشور است.واحد مرکزی خبر به نقل از شبکه تلویزیونی الجزیره انگلیسی گزارش داد ، شش سال اشغالگری امریکا در عراق و رقابتهای فرقه ای سبب شده است اقتصاد این کشور نابود شود.
مردم عراق به سختی می توانند هزینه زندگی خانواده شان را تامین کنند. برخی از عراقی ها انقدر مستاصل شده اند که بخاطر فقر فاحش ، کلیه هایشان را می فروشند. بازار غیرقانونی خرید و فروش اعضا در عراق رونق قابل توجهی پیدا کرده است.
درواقع ، فقر شدید مردم این کشور نفت خیز را به سمت بازار سیاه تجارت اعضا سوق داده است. عراقی ها با فروش هر کلیه خود سه تا پنج هزار دلار بدست می آورند. البته قیمت هر کلیه در عراق حدود پانزده هزار دلار است و بخش اعظم ان نصیب دلالان می شود. شماری از این افراد برای پس دادن بدهی های خود مجبور می شوند به چنین کاری مبادرت کنند.
واحد مركزي خبر




خیابان رودسر و گیلان در تهران را شايد اسمش را شنيده باشيد شايد هم نه ، اما اسم وزارت نفت را قطعا شنيده‌ايد. اين خيابانها در مجاورت ساختمانهاي سربه فلك كشيده اين وزارت كليدي و پولدار كشور ماست.اين خيابان همان نقش خيابان ناصر خسرو را دارند اما بجاي دارو در آنها بخشهايي از بدن انسانهاي نيازمند خريد و فروش مي ‌شود! هر نيازمند به كليه و يا نيازمند به پول و مستاصلي گذارش به آنجا احتمالا مي‌افتد تا نيازش را برطرف كند ، يكي نياز به كليه و ديگري بدست آوردن پولي جهت سيركردن شكم خودش و احتمالا زن و بچه‌هايش، آنهم در مجاورت وزارت نفت!!! نفتي كه ثروت ملي همان افراد فقير و بيچاره هست.راستي اگر در عراق اشغال‌شده آن اوضاع خريد و فروش كليه هست، در كشور ما چرا كليه با همان قيمتها و بعضا پايينتر افرادي مجبورند كليه بفروشند؟؟؟

۱۳۸۸ تیر ۲۹, دوشنبه

خدايا ما را ببخش

خدايا ما را ببخش

  • «محمدمهدي زاهدي در سفري به فرانسه در جريان بازديد از انستيتو مطالعات عالي اين کشور خود را به عنوان يک استاد بزرگ رياضي معرفي کرده، اما مدير انستيتو اين سمت را براي او مناسب ندانست؛ به طوري که وقتي از او درباره جايزه بين المللي فيلدز که در ميان رياضيدانان در حد نوبل شناخته مي شود سوال شد، او سردرگم پرسيد؛ جايزه فيلدز ديگر چيست؟، او همچنين هنگام بازديد از همين موسسه از حضور دانشجويي ايراني به نام صمدي در آن دانشگاه ابراز خشنودي کرد؛ در حالي که مدير فرانسوي انستيتو از وجود چنين دانشجويي بي خبر بود. بعداً وقتي وزير علوم احمدي نژاد براي اثبات نظرش گفت روي تابلوي اعلانات نام اين دانشجو را ديده است، معلوم شد که او کلمه فرانسوي Samedi به معناي روز شنبه را با نام يک دانشجوي ايراني اشتباه گرفته است،»
  • «آقاي وزير در بازگشت از سفر حج که همراه با احمدي نژاد به آن مشرف شده بود، در يک جلسه رسمي در تمجيد از سياست خارجي موفق دولت نهم، خبر داد با چشمان خودش ديده است پادشاه عربستان به احترام احمدي نژاد دست از عقايدش برداشته و بïرد يماني را بوسيده است. بوسيدن برد يماني به باور اهل سنت حرام است، اما شيعيان آن را مي بوسند و ماموران حرم معمولاً از اين رفتار جلوگيري مي کنند. البته بعد از جلسه معلوم شد منظور زاهدي از بïرد يماني، همان رïکن يماني بوده است که اهل تسنن هم آن را مي بوسند.»
با خواندن مطالب فوق كه درباره‌ي وزير علوم و تحقيقات و فناوري و ...!! مي‌باشد ، دو مطلب در ذهنم جاي گرفت :
نخست : دلم براي تمام كارمندان وزارت علوم و دانشگاههاي دولتي به خاطر داشتن همچين وزيري سوخت.!!! (چون ما از همه بهتر دركشان مي‌كنيم)
دوم : از نك و نال نسبت به بعضي مشكلات آموزش و پرورش پشيمان شده و خدا را شكر مي‌كنم كه وزير ما هرچه و هركي هست، آقاي زاهدي نيست. در حاشيه هم به دنبال راهي هستم كه از آقايان نجفي – مظفر – حاجي – فرشيدي - علي احمدي (وزراي اسبق و سابق و فعلي آموزش و پرورش) حلاليت بطلبيم (حلاليت طلبي اين روزها مد شده) به خاطر ايراداتي كه گاهي مي‌گرفتيم و نق و نوقهايي كه مي‌زديم و نمي‌دانستيم هستند كساني كه به مصيبت‌هايي بدتر از ما دچارند. خدايا ما را ببخش ، آآآمين