دلايل قوي بايد و معنوي نه رگهاي گردن به حجت قوي
فرهنگ قويست كه موجب ميشود تا آهن هم جلوي آن سر تعظيم و اطاعت فرود آورد!!!
دلايل قوي بايد و معنوي نه رگهاي گردن به حجت قوي
فرهنگ قويست كه موجب ميشود تا آهن هم جلوي آن سر تعظيم و اطاعت فرود آورد!!!
شب گذشته در مجلس افطاري حضور داشتم و صحبتهاي معمول در باره همه چيز!!!(سياست و ديانت و ...) كه داغترينشان گراني و بالا رفتن قيمتها در نزديكي اين ماه بود.
يكي از حضار مطلب جالبي را بيان كرد كه به نوعي موجب تاسف هم بود و آن اينكه ايشان ميگفت سال قبل در اين ايام در تركيه بودند و در اين كشور لائيك! نيز مراسم ماه رمضان برگزار ميشد و بخصوص در مساجد آنجا اين به وضوح ديده ميشد و البته نكتهي ديگري كه تاكيد داشت ميگفت به مناسبت اين ماه بسياري از مغازهها قيمتها را پائين آورده و با تخفيف اجناسشان را به مردم عرضه ميكردند و به اين دليل ميتوان گفت : واقعا در آنجا رمضانالمبارك هست و آن را گرامي ميدارند.
در حاشيهي صحبتها بحث سياسي طنزگونهاي هم مطرح شد كه : در زمان خاتمي ساعت افطار بين 5 و6 بعدازظهر بوده و كل ساعت روزه داري به 12ساعت ميرسيد و تازه هوا هم خنك بود و از اين حرفها ولي الان چرا ساعت افطار 8 بعدازظهر است و 14-15ساعت بايد روزه داري طول بكشد و هوا هم اينقدر گرم؟!!!؟!!
حكايتي از مرحوم استاد علياكبر دهخدا:
... مادري پير، از فرزند كه راهزني و عياري پيشه داشت ، خواست كه براي او كفني از مال حلال به دست آورد.
پسر ، پيري را در بيابان بديد ؛ دستار او بربود و گفت: اين را بر من حلال كن.
پير امتناع ميورزيد. راهزن چوبدست بركشيد و پير را به زدن گرفت و او هرچند فرياد ميكرد : حلال كردم ، دست باز نميداشت. آخرالامر دزدان ديگر ميانجي كرده و او را رها ساختند.
دزد دستار بر مادر آورد.
مادر از چگونگي حلال بودن دستار پرسيد، فرزند گفت: آنقدر پير را زدم كه حلال حلالش به آسمان رفت.!!!
يكي از سريالهاي صدا و سيما كه اين شبها از شبكهي يك پخش ميشود و ساختار جالبي هم دارد "نردبام آسمان" است.
با همهي ملاحظات ، در اين سريال هم ميبينيم كه در جلسهي درس و بحثي كه طبق عرف آن زمان در مسجد برقرار ميشده است ، هنگامي كه از پاسخ دادن به سوالات منطقي يك كودك باز ميمانند حكم بر حلول شيطان در جسم و روح كودك كرده و خواستار برخورد با وي و دربند كشيدنش ميشوند. (اين قصهي برچسب زدن و تكفير ريشهي تاريخي و سر دراز دارد!!!) و جماعت هم هرچند در دل با كودك هم عقيده بودند و مي دانستند وي درست ميگويد ، اما "آسيمه سر" بدنبال وي افتادند تا آن كنند كه حكم شده بود. ( ... آسيمه سر از درون مسجد – تا سر در آن سرا دويدند & ايمان و امان بسرعت برق – ميرفت كه مومنين رسيدند...)
نكتهي جالب ديگر اينكه كارشناس تاريخي مذهبي اين سريال دكتر علي اكبر ولايتي (وزير امور خارجه دهه شصت) هستند و تا آنجايي كه در خاطر دارم ايشان دكتراي پزشكي با تخصص اطفال دارند!؟!!؟!!
حكايت ذيل كه از ابوالفتح اسحاقبن امين الدين جبرئيل معروف به شيخ صفي الدين اردبيلي است ، شما را ياد چه مياندازد؟ (بخصوص نسلسوختهها جواب بدن)
"شخصي پيش قاضي آمد و بر كسي دعوي كرد.
قاضي از او گواه طلبيد، مدعي شوخطبعي را به گواهي آورد، قاضي از او پرسيد: هيچ مسئله ميداني؟
گفت: آري
پرسيد: هرگز مردهشويي كردهايي؟
گفت: آن خود هنر اجداد منست.
قاضي پرسيد: چون مرده بشويي و كفن كني و در تابوت نهي چه ميگويي؟
گفت: گويم خوش مر تورا كه بمردي و جان به سلامت بردي تا تو را پيش قاضي نبايد شد و گواهي نبايد داد."
درد عشقي کشيدهام که مپرس
زهر هجري چشيدهام که مپرس
گشتهام در جهان و آخر کار
دلبري برگزيدهام که مپرس
آنچنان در هواي خاک درش
ميرود آب ديدهام که مپرس
من بهگوش خود از دهانش دوش
سخناني شنيدهام که مپرس
سوي من لب چه ميگزي که مگوي
لب لعلي گزيدهام که مپرس
بي تو در کلبه گدايي خويش
رنجهايي کشيدهام که مپرس
همچو حافظ غريب در ره عشق
به مقامي رسيدهام که مپرس
«به مقامي । . . رسيدهام . . . که مپرس!»
خدايش بيامرزد
قضيه علم و دانش در كشور ما ، حكايت چك بانكي كلان اما بيمحلي را پيدا كرده است كه فقط نوشته ميشود و از موجودي و اعتبار خبري نيست.
در مدارس وزارت معظم آموزش و پرورش در جهت از سر باز كردن دانشآموزان با انواع بخشنامهها و تبصرهها موجب علمآموزي !!! و ارتقاء دانشآموزان به پايههاي بالاتر ميشود. سابق به ياد داريم كه تبصرهايي وجود داشت كه با لحاظ شرايطي نه چندان ساده در بعضي از دروس ، آنهم براي يك بار در هر دوره تحصيلي، دانشآموز با اخذ نمره زير 10 ميتوانست به كلاس بالاتر صعود كند. اين تبصره به "تكماده" مشهور بود.
اما حالا، متشابهات همان تبصره ، نام تك ماده را يدك ميكشند ، اما به جفت ماده و سه ماده و چند ماده!!! گاه ماده؟؟!! و شهريور ماده؟ مهرماه ماده؟!! و هزار ماده!! ديگر تبديل شده كه با شرايطي بسيار سهل خاطر درسنخوانها را جمع كرده كه در پايان سال تحصيلي قبول ميشوند و از اين باب نبايد كوچكترين دلنگراني داشته باشند.
در اين راستا امتحانات نهايي از پايههاي پنجم دبستان و سوم راهنمايي حذف شد। ركن ركين نظام ارزشيابي معلمان را ، درصد قبولي قرار دادند. (به عبارتي معلم خوب معلميست كه نمره بدهد و همه را قبول كند) كه موارد ياد شده سواي توصيههاي مكتوب و غير مكتوبي است كه براي بالا بردن آمار قبولي (همان از سربازكردن دانشآموزان) در طي سال تحصيلي به سمت معلمان حواله ميكنند.
از طرف ديگر در دانشگاهها هم كه يك چيزي شبيه به اين اوضاع ، با شكلي آراستهتر و شكيلتر اما وخيمتر ، حاكم است. ( با انواع پذيرشهاي با كنكور و بيكنكور و انتفاعي و غير انتفاعي و بينالملي و علمي كاربردي و آزاد و اسلامي و غيراسلامي و .... آكسفودي!!! و غيرهاش كاري نداريم كه هزاران مدعي پيدا ميكنيم!!!) نمونه اش را در جامعه ، بخصوص شهرهاي بزرگ ، در اطلاعيه هاي رنگ و وارنگ فروش تحقيق و پايان نامه و پروژه و ... ميتوان ديد.
ظاهرا توليد علم!!! در كشور ما آنقدر زياد شده كه براي آب كردن توليدات، بنگاههاي خريد و فروش آن بسيار رونق يافته و بيزينسي شده است بيا و ببين! و كم كم بايد به فكر صادرات آن بيافتيم.؟!! تازه فروش اينترنتي آن هم براي كساني كه حالشو ندارن دنبال اين كارا برن ، تسهيلات فراهم كرده است.
اما ، اما آنچه كه گم شده است نتيجهي اين همه پيشرفت آموزشي و علمي و توليدات و فراوري دانش در كشورمان هست كه متاسفانه هرچه ميگذرد نتيجهي معكوس آن جسم و روح آزارتر ميشود! مهندسين و پزشكان و معلمان و اساتيد ... بيسواد اگر نگوييم ، كمسواد به وفور در محيطمان ميبينيم و حواسمان نيست دارد چه بلايي سرمان ميآيد و دلمان را خوش كردهايم به عناوين دكتر و مهندس و استاد و غيره
بايد توجه داشت كه منظور از جهل بی سوادي نیست، مقصود از جاهل فرد نادان است. نادان میتواند تمامی مدارج علمی را هم طی کرده باشد و آدم تحصیلکرده، الزاما دانا نیست. این نوع جاهلیت را من جهل خفي (شبيه همان شرك خفي كه مولا توصيف كردهاند) مينامم كه متاسفانه سالهاست به شدت در جامعه گسترش يافته است.
آيا انتظار زيادي است كه وقتي اين همه آمار بالاي توليد علم و دانش و فارغالتحصيل و پيشرفت تكنولوژي و ... را ميبينيم ، به دنبال نتايج و آثار عيني و عملي آن در سعادت و سلامت و آسايش و رفاه جامعه هم باشيم؟؟؟