۱۳۸۸ شهریور ۹, دوشنبه

دلايل قوي بايد و معنوي

دلايل قوي بايد و معنوي نه رگهاي گردن به حجت قوي


فرهنگ قوي‌ست كه موجب مي‌شود تا آهن هم جلوي آن سر تعظيم و اطاعت فرود آورد!!!

۱۳۸۸ شهریور ۷, شنبه

قياسي جالب

شب گذشته در مجلس افطاري حضور داشتم و صحبتهاي معمول در باره همه چيز!!!(سياست و ديانت و ...) كه داغترينشان گراني و بالا رفتن قيمتها در نزديكي اين ماه بود.

يكي از حضار مطلب جالبي را بيان كرد كه به نوعي موجب تاسف هم بود و آن اينكه ايشان مي‌گفت سال قبل در اين ايام در تركيه بودند و در اين كشور لائيك! نيز مراسم ماه رمضان برگزار مي‌شد و بخصوص در مساجد آنجا اين به وضوح ديده مي‌شد و البته نكته‌ي ديگري كه تاكيد داشت مي‌گفت به مناسبت اين ماه بسياري از مغازه‌ها قيمتها را پائين آورده و با تخفيف اجناسشان را به مردم عرضه مي‌كردند و به اين دليل مي‌توان گفت : واقعا در آنجا رمضان‌المبارك هست و آن را گرامي مي‌دارند.

در حاشيه‌ي صحبتها بحث سياسي طنزگونه‌اي هم مطرح شد كه : در زمان خاتمي ساعت افطار بين 5 و6 بعدازظهر بوده و كل ساعت روزه داري به 12ساعت مي‌رسيد و تازه هوا هم خنك بود و از اين حرفها ولي الان چرا ساعت افطار 8 بعدازظهر است و 14-15ساعت بايد روزه داري طول بكشد و هوا هم اينقدر گرم؟!!!؟!!

۱۳۸۸ شهریور ۵, پنجشنبه

حلال حلالش

حكايتي از مرحوم استاد علي‌اكبر دهخدا:

... مادري پير، از فرزند كه راهزني و عياري پيشه داشت ، خواست كه براي او كفني از مال حلال به دست آورد.

پسر ، پيري را در بيابان بديد ؛ دستار او بربود و گفت: اين را بر من حلال كن.

پير امتناع مي‌ورزيد. راهزن چوب‌دست بركشيد و پير را به زدن گرفت و او هرچند فرياد مي‌كرد : حلال كردم ، دست باز نمي‌داشت. آخرالامر دزدان ديگر ميانجي كرده و او را رها ساختند.

دزد دستار بر مادر آورد.

مادر از چگونگي حلال بودن دستار پرسيد، فرزند گفت: آنقدر پير را زدم كه حلال حلالش به آسمان رفت.!!!

۱۳۸۸ شهریور ۳, سه‌شنبه

برچسب و تكفير

يكي از سريالهاي صدا و سيما كه اين شبها از شبكه‌ي يك پخش مي‌شود و ساختار جالبي هم دارد "نردبام آسمان" است.

با همه‌ي ملاحظات ، در اين سريال هم مي‌بينيم كه در جلسه‌ي درس و بحثي كه طبق عرف آن زمان در مسجد برقرار مي‌شده است ، هنگامي كه از پاسخ دادن به سوالات منطقي يك كودك باز مي‌مانند حكم بر حلول شيطان در جسم و روح كودك كرده و خواستار برخورد با وي و دربند كشيدنش مي‌شوند. (اين قصه‌ي برچسب زدن و تكفير ريشه‌ي تاريخي و سر دراز دارد!!!) و جماعت هم هرچند در دل با كودك هم عقيده بودند و مي دانستند وي درست مي‌گويد ، اما "آسيمه سر" بدنبال وي افتادند تا آن كنند كه حكم شده بود. ( ... آسيمه سر از درون مسجد – تا سر در آن سرا دويدند & ايمان و امان بسرعت برق – مي‌رفت كه مومنين رسيدند...)

نكته‌ي جالب ديگر اينكه كارشناس تاريخي مذهبي اين سريال دكتر علي اكبر ولايتي (وزير امور خارجه دهه شصت) هستند و تا آنجايي كه در خاطر دارم ايشان دكتراي پزشكي با تخصص اطفال دارند!؟!!؟!!

۱۳۸۸ شهریور ۱, یکشنبه

يك روايت جديد؟!!!


تا به حال ما فکر می کردیم معلمی شغل انبیاست (در بعضی روایات پرستاري هم در کنار معلمی ذکر شده است) اما کاشف به عمل آمده که داوری هم در این مقوله می گنجد و ما بی خبریم!؟!؟

۱۳۸۸ مرداد ۳۰, جمعه

شاهد

حكايت ذيل كه از ابوالفتح اسحاق‌بن امين الدين جبرئيل معروف به شيخ صفي الدين اردبيلي است ، شما را ياد چه مي‌اندازد؟ (بخصوص نسل‌سوخته‌ها جواب بدن)

"شخصي پيش قاضي آمد و بر كسي دعوي كرد.

قاضي از او گواه طلبيد، مدعي شوخ‌طبعي را به گواهي آورد، قاضي از او پرسيد: هيچ مسئله مي‌داني؟

گفت: آري

پرسيد: هرگز مرده‌شويي كرده‌ايي؟

گفت: آن خود هنر اجداد منست.

قاضي پرسيد: چون مرده بشويي و كفن كني و در تابوت نهي چه مي‌گويي؟

گفت: گويم خوش مر تورا كه بمردي و جان به سلامت بردي تا تو را پيش قاضي نبايد شد و گواهي نبايد داد."

۱۳۸۸ مرداد ۲۸, چهارشنبه

خوب يا بد؟ تبريك يا تسليت؟!!!

امروز سالگرد كودتاي 28 مرداد 1332 است (و به گفته‌ي عده‌اي افراد خوش‌خيال و معلوم‌الحال! قيام 28 مرداد)
با جزئيات و چگونگي‌اش كار ندارم اما يك موضوعي كه واقعا نفهميدم اين هست كه اصولا اين كودتا بد بود يا خوب؟
از يك طرف مي گويند چون در راستاي اهداف شاه و نظام شاهنشاهي بود و توسط سرويسهاي جاسوسي انگليس (MI6) و آمريكا (CIA) اجرا شد، بد است و زمينه ساز استعمار بيشتر كشور ، ولي از طرف ديگر اظهار مي دارند كه نتيجه اين كودتا بركناري يك فرد ليبرال و خودمحور... همچون مصدق بود كه اگر مي‌ماند معلوم نبود چه بر سر كشور مي آمد !!
عقل ناقص من در تودرتوهاي تاريخ حيران و سرگردان و انگشت به دهان مانده است كه به مناسبت اين كودتا كدام يك را بايد گفت: تبريك يا تسليت؟؟؟


شما اين بخش از تاريخ را چگونه مي‌بينيد؟

۱۳۸۸ مرداد ۲۶, دوشنبه

اسم شما چيست؟

در بين ملل و اقوام گوناگون ، چند مورد نشان داريد كه مردمانش اسامي دشمنان و كساني كه به كشورشان حمله كرده و آنان را قتل عام كرده‌ و جز خونريزي و غارت ارمغاني به همراه نداشته‌اند را به عنوان نام فرزندانشان برگزينند؟؟؟
براستي چرا ما اسامي چنگيز – تيمور – آتيلا – اسكندر - ... را بر فرزندانمان نهاده‌ايم؟

۱۳۸۸ مرداد ۲۵, یکشنبه

درازمدتهاش هنوز مانده است!


سالها قبل در يكي از دبيرستانهاي دامغان ، در جمع تعدادي از همكاران صحبت فعاليتهاي پر سر و صدا و آب و تاب‌دار پرورشي بود و از همكاري كه جزو دبيران پرورشي بود پرسيديم : شما چه كار مشخصي در دبيرستان انجام مي‌دهيد و نتيجه كارتان چيست؟ (سوالي كه همچنان برايم باقيست كه اين مجموعه‌ي عريض و طويل چه كاري انجام مي‌دهد و نتايج عملي فعاليتهايش چيست؟ و چقدر جوانان تحت تعليم اين عزيزان با زماني كه امور تربيتي در مدارس نبود فرق كرده‌اند و ...)
اين دوست و همكار عزيزمان كه آدم منصفي بود ، با رويي گشاده و به طنز ‌گفت: "كارهاي ما نتايج دراز مدت دارد و در آينده خودش را نشان مي‌دهد."
از اين جريان ماهها گذشت تا امتحانات آخر سال رسيد و يك روز كه براي مراقبت در مدرسه حضور داشتم با تعجب ديدم كه دوتا از دانش‌آموزان در معيت پليس و با دستبند به مدرسه آورده و در اتاقي جدا به همراه مامور به پاسخگويي سوالات مشغول شدند.
من از ديدن اين صحنه نادر تعجب كرده بودم لذا از معاون دبيرستان جوياي قضيه شدم كه ايشان با خنده جواب دادند: "اينها مرتكب خلافي شده‌اند (بماند خلافشان چه بوده!!!) و فعلا بازداشت هستند، قاضي پرونده براي عقب نماندن از تحصيل اجازه شركت در امتحانات را داده است. "
با ناباوري پرسيدم : يعني در اين سن و سال اينقدر خلافشان سنگين است؟
گفت :" كجايش را ديدي ، تازه 3 نفر ديگرشان هم 2ماهي هست از خانه فرار كرده‌اند." (ياد نوجوانان دهه‌ي60 افتادم كه سنگين‌ترين خلافشان گوش دادن به نوارهاي غيرمجاز بود!!!)
در همين حين همكار تربيتي‌مان وارد دفتر شد كه معاون دبيرستان به شوخي گفت : اين از نتايج درازمدت فعاليتهاي آقاي ... است."
آقاي ... نيز در جواب گفت : "نه جانم اشتباه نكن ، اين مربوط به نتايج ميان‌مدت هست ، درازمدتهاش هنوز مانده است!"

۱۳۸۸ مرداد ۲۴, شنبه

گواهي تعهد به تعالي

كسي اطلاع دارد كه اين " گواهي تعهد به تعالي " كه در تبليغ تلويزيوني يكي از موسسات قرض‌الحسنه سابق و موسسه مالي اعتباري فعلي (و لابد بانك فردا!!!) به داشتنش مي‌بالند ، چي هست؟؟؟

ممنون مي‌شوم كه براي سوالم پاسخي مرقوم بفرماييد.

۱۳۸۸ مرداد ۲۱, چهارشنبه

استاد دهخدا به روايت دکتر محمد معين:

«... دو روز قبل از مرگ دهخدا بود. به ديدارش رفته بودم। حالش سخت بود। در بيهوشي سختي فرو رفته بود. وارد اتاق شدم، چشم‌هاي استاد بسته بود و در بي‌خودي بسر مي‌برد. هر چند دقيقه يک‌بار چشمانش را مي‌گشود و اطراف را نگاه مي‌کرد و باز چشم فرو مي‌بست. مدتي گذشت، چشمانش را باز گشود، مرا شناخت و با دستش اشاره کرد که در کنارش بنشينم. بستر کوچکي بود. همان تشکچه‌يي را که روي آن مي‌نشست، بسترش کرده بود. حتي نمي‌خواست تا واپسين دم زندگاني از آنچه که او را به‌کارش مي‌پيوست جدا باشد.در کنارش روي زمين نشستم. وقتي براي بار دوم چشم گشود، آهسته گفت: «مپرس!»حال غريبي بود.
يک‌بار برقي در خاطرم درخشيد. به‌صداي بلند گفتم: «استاد، منظورتان غزل حافظ است؟»با سر اشاره‌يي کرد که آري، و من بار ديگر پرسيدم: «مي‌خواهيد آن‌را برايتان بخوانم؟»در چشمان خسته‌اش برقي درخشيد و چشمانش را فرو بست. ديوان حافظ را گشودم و اين غزل را خواندم:

درد عشقي کشيده‌ام که مپرس
زهر هجري چشيده‌ام که مپرس
گشته‌ام در جهان و آخر کار
دلبري برگزيده‌ام که مپرس
آنچنان در هواي خاک درش
مي‌رود آب ديده‌ام که مپرس
من به‌گوش خود از دهانش دوش
سخناني شنيده‌ام که مپرس
سوي من لب چه مي‌گزي که مگوي
لب لعلي گزيده‌ام که مپرس
بي تو در کلبه گدايي خويش
رنج‌هايي کشيده‌ام که مپرس
همچو حافظ غريب در ره عشق
به مقامي رسيده‌ام که مپرس

من خاموش شدم .استاد چشمانش را گشود .کوشش کرد تا در بسترش بنشيند، و نشست। نگاهش را به نقطه‌يي دور، به ديدارگاهي نامعلوم فرو دوخت و با صدايي که به‌سختي شنيده مي‌شد گفت : بي‌تو در کلبه گدايي خويش رنج‌هايي کشيده‌ام که مپرس .اين واپسين دم زندگاني دهخدا بود که از درون خود و از اعماق قلب و روحش فرياد مي‌کشيد. از رنج‌هايش، از رنج‌هايي که در خانه تاريکش بر دوش کشيده بود سخن مي‌گفت و بريده بريده مي‌خواند:

«به مقامي । . . رسيده‌ام . . . که مپرس!»
خدايش بيامرزد

۱۳۸۸ مرداد ۲۰, سه‌شنبه

خالْ‌وَچّّهْ یعنی این!!!

خالْ‌وَچّّهْ یعنی این!!! (بقیه پسرخاله ها یاد بگیرن)
* خالْ‌وَچّّهْ : بچه ی خاله (پسرخاله یا دخترخاله)

۱۳۸۸ مرداد ۱۹, دوشنبه

۱۳۸۸ مرداد ۱۸, یکشنبه

لباس شخصی های ناشناس!!!

عجب موجوداتی هستند این لباس شخصی ها!!؟
همه جا هستند و هیچکس هم اونها را نمی شناسد.
کار را به جایی رسانده اند که در ورزشگاهها هم حاضر می شوند. دوست داشتید متن کامل خبر ذیل را بخوانید.
تشویق استقلال توسط لباس شخصی‌های ناشناس در روز محرومیت.

۱۳۸۸ مرداد ۱۷, شنبه

مزخرف نوشته ي من!!؟؟!!!؟!!

ديروز عصر شبكه يك طبق معمول سخنراني رحيم‌پور ازغدي را پخش مي كرد و طي صحبتهايش به نكته اي اشاره كرد كه شخصا تا بحال توجهي به آن نكرده بودم.
آن نكته هم معني كلمه مزخرف بود. ايشان به شرايط و وضعيت زمان ظهور اشاره مي‌كرد كه از جمله امام زمان مساجد مزخرف را خراب خواهد كرد. و بجا اشاره كرد كه مزخرف از كلمه زخرف به معناي تجملات (درستي و نادرستي اين كلام را دوستان ادبياتي نظر بدهند) است و مساجد پرزرق و برق را برنمي‌تابند.
هرچند در فرهنگ معين مزخرف به معناي كلام دروغ آمده است، ولي اگر صحبت آقاي رحيم پور درست باشد ديگر كلمه مزخرف يك توهين محسوب نمي‌شود و اگر به كسي گفته شود مزخرف مي‌گويي، يعني جملات شما به زيور طبع آراسته و زيبا است و ايشان بايد از اين تعريف سپاسگزار باشند.

۱۳۸۸ مرداد ۱۶, جمعه

حكايتي براي هم نسليهايم

حکایت ذیل را که از وبلاگ همشهری خوش ذوقم شاعر باران به امانت آورده ام ، حکایتی است آشنا و نوستالژیک برای همه ی نسل سوخته ها (جوانهای دهه ۶۰ ) که قطعا مشابه این را آنها هم در یاد دارند و جالب برای سایرین بخصوص پدرسوخته ها!!!
شنیدن کی بود مانند دیدن
*************
یکی از دوستانم که اتّفاقا اونم مثل من اسمش " رضا "ست ، برام می گفت :" اول انقلاب همه در ایران رادیو بی‌بی‌سی گوش می کردن و مادرم بر خلاف من سخت پیگیر اخبار بی بی سی بود و هر شب راس ساعت یک ربع به هشت رادیو را روشن می کرد و اخبار بی بی سی را تا پایان برنامهء فارسیش گوش می کرد ولی آنچه که این برنامه را برای من غیر قابل تحمّل می کرد خش و خوش و پارازیت و نویزی بود که مخالفان انقلاب و دستگاه حاکمهء اون زمان روی این طول موج می فرستادند تا کسی بخوبی با خبر ،از خبرهای داخلی نشه و چون همین خش و خوش و پارازیت و نویزها همیشه آرامشم را به هم می ریخت ، با مادرم هرشب سر همین ساعت جنگ و دعوا داشتم. از قضا یک شب دیرتر از آن ساعت کذایی به خانه آمدم و همانطور که با مادرم مشغول خوردن شام بودم و خوشحال از اینکه امشب گوش و اعصابم یک استراحتی کرده ، از مادرم پرسیدم : خب ننه ، بگو ببینم امشب رادیو بی بی سی ، چی گفت ؟که مادرم هم مثل یک مفسر خبره و آگاه اخبار و مسائل سیاسی قیافهء حق به جانبی به خودش گرفت و با نگاهی سرشار از مهر مادری منو مخاطب خودش قرار دادو گفت : " ننه جان ، نمیدانی !! رادیو بی بی سی امشب گفت : " نمیدانُم ، کی‌یکو با کی‌یکو ، کوجنکو ، چکارکو ، کرده" ... ؟!
و من در این روزها هر وقت به یاد این خاطره رفیقم " رضا " و البته مادر خدابیامرز و سیاستمدارش می افتم با خودم می گم کاش اون پیرزن امروز زنده بود و با اون دو تا چشم خودش می دید که: " کی یکو ، با کی‌یکو ، کوجنکو ، داره چکارکو می کنه !!!
***********
کی‌یکو = به زبان دامغانی یعنی ،یک شخصی فردی.کسی
کوجنکو = محل و مکانی مجهول و نامشخص
چکارکو ، را هم خودتان هر جوری که دلتان می خواد معنی کنید.

۱۳۸۸ مرداد ۱۵, پنجشنبه

باز هم شعار و باز هم توهين به شعور

فردايي بهتر با بانك رفاه
بانك رفاه بانكي با خدمات متمايز
ادب – دقت – سرعت در بانك رفاه
رضايت شما هدف ماست اعتماد شما افتخار ماست
اولين بانك تجاري خاورميانه كه موفق به اخذ گواهينامه ISO 9001 شده است.


اينها و دهها شعار قشنگ اما بي‌پشتوانه ديگر از نمايشگر بزرگ بانك رفاه مركزي دامغان نمايش داده مي‌شد كه بدجوري اعصاب را تحريك مي‌كرد। براي پرداخت40000تومان به يك حساب، به شعبه مركزي بانك رفاه كارگران(بانك رفاه سابق و رفاه كارگران اسبق!!!) مراجعه كردم. از شش باجه موجود كه نمايشگرهاي قشنگ بر روي آنها نصب بود فقط يك باجه فعال بود و مشتريان منتظر و كلافه معطل كه در نهايت بعد از نيم ساعت موفق به پرداخت مبلغ يادشده كشتم.
كاش بجاي اينهمه شعار و مخارج مختلف براي نصب انواع نمايشگر و آگهي هاي تلويزيوني (كه گويا نان و آب حسابي براي عده‌اي دارد!) و نيز تغير نام و آرم بانك، كمي به فكر مردم بودند.

۱۳۸۸ مرداد ۱۳, سه‌شنبه

جهل خفي

قضيه علم و دانش در كشور ما ، حكايت چك بانكي كلان اما بي‌محلي را پيدا كرده است كه فقط نوشته مي‌شود و از موجودي و اعتبار خبري نيست.
در مدارس وزارت معظم آموزش و پرورش در جهت از سر باز كردن دانش‌آموزان با انواع بخشنامه‌ها و تبصره‌ها موجب علم‌آموزي !!! و ارتقاء دانش‌آموزان به پايه‌هاي بالاتر مي‌شود. سابق به ياد داريم كه تبصره‌ايي وجود داشت كه با لحاظ شرايطي نه چندان ساده در بعضي از دروس ، آنهم براي يك بار در هر دوره تحصيلي، دانش‌آموز با اخذ نمره زير 10 مي‌توانست به كلاس بالاتر صعود كند. اين تبصره به "تك‌ماده" مشهور بود.
اما حالا، متشابهات همان تبصره ، نام تك ماده را يدك مي‌كشند ، اما به جفت ماده و سه ماده و چند ماده!!! گاه ماده؟؟!! و شهريور ماده؟ مهرماه ماده؟!! و هزار ماده!! ديگر تبديل شده كه با شرايطي بسيار سهل خاطر درس‌نخوانها را جمع كرده كه در پايان سال تحصيلي قبول مي‌شوند و از اين باب نبايد كوچكترين دلنگراني داشته باشند.
در اين راستا امتحانات نهايي از پايه‌هاي پنجم دبستان و سوم راهنمايي حذف شد। ركن ركين نظام ارزشيابي معلمان را ، درصد قبولي قرار دادند. (به عبارتي معلم خوب معلمي‌ست كه نمره بدهد و همه را قبول كند) كه موارد ياد شده سواي توصيه‌هاي مكتوب و غير مكتوبي است كه براي بالا بردن آمار قبولي (همان از سربازكردن دانش‌آموزان) در طي سال تحصيلي به سمت معلمان حواله مي‌كنند.


از طرف ديگر در دانشگاهها هم كه يك چيزي شبيه به اين اوضاع ، با شكلي آراسته‌تر و شكيل‌تر اما وخيمتر ، حاكم است. ( با انواع پذيرش‌هاي با كنكور و بي‌كنكور و انتفاعي و غير انتفاعي و بين‌الملي و علمي كاربردي و آزاد و اسلامي و غيراسلامي و .... آكسفودي!!! و غيره‌اش كاري نداريم كه هزاران مدعي پيدا مي‌كنيم!!!) نمونه اش را در جامعه ، بخصوص شهرهاي بزرگ ، در اطلاعيه هاي رنگ و وارنگ فروش تحقيق و پايان نامه و پروژه و ... مي‌توان ديد.
ظاهرا توليد علم!!! در كشور ما آنقدر زياد شده كه براي آب كردن توليدات، بنگاههاي خريد و فروش آن بسيار رونق يافته و بيزينس‌ي شده است بيا و ببين! و كم كم بايد به فكر صادرات آن بيافتيم.؟!! تازه فروش اينترنتي آن هم براي كساني كه حالشو ندارن دنبال اين كارا برن ، تسهيلات فراهم كرده است.
اما ، اما آنچه كه گم شده است نتيجه‌ي اين همه پيشرفت آموزشي و علمي و توليدات و فراوري دانش در كشورمان هست كه متاسفانه هرچه مي‌گذرد نتيجه‌ي معكوس آن جسم و روح آزارتر مي‌شود! مهندسين و پزشكان و معلمان و اساتيد ... بي‌سواد اگر نگوييم ، كم‌سواد به وفور در محيطمان مي‌بينيم و حواسمان نيست دارد چه بلايي سرمان مي‌آيد و دلمان را خوش كرده‌ايم به عناوين دكتر و مهندس و استاد و غيره
بايد توجه داشت كه منظور از جهل بی سوادي نیست، مقصود از جاهل فرد نادان است. نادان می‌تواند تمامی مدارج علمی را هم طی کرده باشد و آدم تحصیلکرده، الزاما دانا نیست. این نوع جاهلیت را من جهل خفي (شبيه همان شرك خفي كه مولا توصيف كرده‌اند) مي‌نامم كه متاسفانه سالهاست به شدت در جامعه گسترش يافته است.
آيا انتظار زيادي است كه وقتي اين همه آمار بالاي توليد علم و دانش و فارغ‌التحصيل و پيشرفت تكنولوژي و ... را مي‌بينيم ، به دنبال نتايج و آثار عيني و عملي آن در سعادت و سلامت و آسايش و رفاه جامعه هم باشيم؟؟؟

۱۳۸۸ مرداد ۱۱, یکشنبه

گفتی ! گفتم!

در روزگاري كه معلوم نبود كي بوده است! شاعری در مدح پادشاهي شعر می‌گويد و شاه خوشش می‌آید و وعده‌ی پول و زمین به او می‌دهد।
بعد که از وعده‌ها خبری نمی‌شود و شاعر پی‌گیر می‌شود، پادشاه در مشاعر شاعر شک می‌کند و می‌گوید: تو چیزی گفتی که من خوشم بیاید، من هم چیزی گفتم که تو خوشت بیاید، دیگر پی‌گیری ندارد.!!!