مدتي پيش با يك دوست ، كه از قضا يك مسئوليتي هم در اداره آموزش و پرورش دامغان دارد، هم صحبت شده بوديم و از يمين و يسار براي هم ميگفتيم. نكتهايي جالب كه در صحبتهاي ايشان وجود داشت اين بود كه ميگفت: ما هم بعضي از مشكلاتي كه تو ميگويي و مي نويسي را ميدانيم، حتي بيشتر هم ميدانيم، اما اين تفكر در تعدادي از مسئولين اداره ايجاد شده كه به اين حرفها نبايد توجه كرد و اينها در هر صورت نقاط ضعف را بيان ميكنند و بهتر اين هست كه توجهي نكنيم! و كار خودمان را بكنيم.
من باب نصيحت هم گفت تو هم بيخيال شو و ديگه چيزي از اين ايرادها نگو.
ياد داستاني از كتاب "قصههايي براي پدران، فرزندان و نوهها"ي پائولو كوئليو افتادم :
پيامبري به شهري رفت تا اهالياش را به سوي خدا دعوت كند.
اول، مردم از شنيدن گفتههايش به هيجان آمدند. اما كم كم، دريافتند زندگي روحاني دشوار است، براي همين از پيامبر فاصله گرفتند و پس از مدتي، ديگر هيچكس كنار او نماند.
مسافري ديد پيامبر تنها ايستاده و موعظه ميكند. پرسيد:
-چرا مردم را به تقوا تشويق و از رذالت نهي ميكنيد؟ هيچكس اين جا نيست كه به حرفتان گوش بدهد.
پيامبر گفت: اول اميدوار بودم مردم را عوض كنم. اگر امروز هنوز هم موعظه ميكنم؛ به خاطر اين است كه نگذارم مردم مرا عوض كنند.!!!
بله دوستان عزيز اگر هنوز هم در اين وبلاگ انتقادي ميكنم، براي اين هست كه ميخواهم هماني كه بودم بمانم ، نه اينكه در چشم خودم و نيز انسانهاي پاك سرشت و نيكونهاد به ديده ... نگريسته شوم!
من باب نصيحت هم گفت تو هم بيخيال شو و ديگه چيزي از اين ايرادها نگو.
ياد داستاني از كتاب "قصههايي براي پدران، فرزندان و نوهها"ي پائولو كوئليو افتادم :
پيامبري به شهري رفت تا اهالياش را به سوي خدا دعوت كند.
اول، مردم از شنيدن گفتههايش به هيجان آمدند. اما كم كم، دريافتند زندگي روحاني دشوار است، براي همين از پيامبر فاصله گرفتند و پس از مدتي، ديگر هيچكس كنار او نماند.
مسافري ديد پيامبر تنها ايستاده و موعظه ميكند. پرسيد:
-چرا مردم را به تقوا تشويق و از رذالت نهي ميكنيد؟ هيچكس اين جا نيست كه به حرفتان گوش بدهد.
پيامبر گفت: اول اميدوار بودم مردم را عوض كنم. اگر امروز هنوز هم موعظه ميكنم؛ به خاطر اين است كه نگذارم مردم مرا عوض كنند.!!!
بله دوستان عزيز اگر هنوز هم در اين وبلاگ انتقادي ميكنم، براي اين هست كه ميخواهم هماني كه بودم بمانم ، نه اينكه در چشم خودم و نيز انسانهاي پاك سرشت و نيكونهاد به ديده ... نگريسته شوم!
كاش همه ي كساني كه پستي و مقامي و قدرتي دارند باور كنند كه ميتوان انسان بود و خيلي چيزها را از ياد نبرد। فقط بايد تلاش كرد و از بعضي منافع زودگذر و رضايت مقام مافوق، جز آفريدگار يگانه، صرف نظر!
همين!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر