۱۳۸۸ دی ۸, سه‌شنبه

ماشين يا ذوالجناح؟؟؟

حكمت اين كار (رنگ قرمز به شكل خون روي ماشين ريختن) در ايام محرم چيست؟؟؟

پست بي مطلب!!!

پست بی مطلب!!

موضوع پست امروزم یک عکس بود که به دلائلی که نمی دانیم!!! سرعت اینترنت آنقدر پائین آمده که نتوانستم عکس را آپلود کنم. (مثلا دلمان خوش است ADSL داريم .... -ماتم زده ای همچو محرم هستیم ... -ما هم دلمان خوش است آدم هستیم ) باشد برای زمانی که اوضاع نت بهتر شود.

همچنین در این روزها از دوست بسیارعزیزی یک اس ام اس برایم آمد که شعری بسیار نغز از جلیل صفربیکی بود:

« فرياد حسين را شنيديم همه
از كوفه به سوی او دويديم همه

رفتيم به كربلا ولی برگشتيم
از شمر امان‌نامه خريديم همه »



در باره وقایع این چندروزه هم که من و امثال من که اطلاعات ناقص داریم بهتر است نظری ندهیم ، اما از یک نکته نباید غافل شد که در بحرانها و هیجانات آنچه که مانع از اشتباه می شود عقلانیت و درایت است و اینکه تهییج و قیل و قال و تندروی قطعا نتایج مثبت و مفید به دنبال نخواهد داشت. باشد که خداوند ما را هیچگاه به خودمان وانگذارد و درایت و عقلانیتمان را زائل ننماید.

۱۳۸۸ دی ۵, شنبه

در خاك و خون فتاده و تازند بر تنش

در خاك و خون فتاده


سرگشته بانوان وسط آتش خيام
چون در ميان آب نقوش ستاره‌ها


اطفال خرد‌سال از اطراف خيمه‌ها
هرسو دوان چو از دل آتش شراره‌ها


غير از جگر كه دسترس اشقياء نبود
چيزي نماند در بَر ايشان ز پاره‌ها


انگشت رفت درسر انگشتري بباد
شد گوشها دريده پي گوشواره‌ها


سِبط شَهي كه نام همايون او بَرند
هر صبح و ظهر و شام فراز مناره‌ها


در خاك و خون فتاده و تازند بر تنش
با نعلها كه ناله بر آرد ز خاره‌ها


(ایرج میرزا)

۱۳۸۸ دی ۳, پنجشنبه

بردیم آبروی مسلمانی را

این گزارش را بخوانیم و بر حال خودمان گریه کنیم. مسلمان که هیچ ، نام انسان هم شاید برایمان برازنده نباشد. به راستی ما کی هستیم؟ شیعه علی؟ پیرو حسین؟ منتظر مهدی؟ با این رفتارها؟؟؟ حتما عزاداریهایمان قبول می شود ، شک نکنیم...

گزارش/ آيا اين سقف خراب مي شود؟

خبر کوتاه بود و تکان دهنده. اما اين بار طرفين دعوي بر خلاف هميشه مردم بودند.
يک طرف زنان بي پناهي که سازمان بهزيستي براي جلوگيري از آسيب هاي ديگر اجتماعي آنها را در مکاني به نام شلتر يا سرپناه، پناه داده و طرف ديگر همسايگاني که وجود اين خانه را به مصلحت نمي دانستند و با چوب و چماق و حتي تبر و کلنگ به جان خانه و ساکنان آن افتاده بودند.

از ميدان مولوي که به طرف ميدان محمديه بروي کوچه هاي تنگ و باريک پيش چشمت دهان باز مي کنند و در ميان پيچ و خم کوچه ها گم مي شوي.

کوچه کربلايي باقر پراست از بن بست هاي باريکترو در تاريکي شب اگر دقت نکني پايت در چاله چوله هاي کوچه ها گير مي کند و. .. اين بن بست يک متري تنگ تر و تاريک تراست انگار. آنقدر تاريک که با بيرون آمدن زني از خانه آخري، کوچه پر مي شود از جيغي کوتاه .

ترس و نگراني از صداي زن پيداست.فکر مي کند ما هم آمده ايم تا سقف خانه را سرشان خراب کنيم، اينجا تنها شلتر زنان يا همان سرپناه زنان است. خانه اي در آخر دنيا در منتهي اليه کوچه اي يک متري که نام ندارد.

بهانه آمدنمان خلاصه مي شود در خبري که تلفني به دفترمهرنو اعلام مي کنند: عده اي از همسايگان و مردم ناشناس به تنها شلتر زنان در تهران حمله کرده و مدير مرکز و زنان به شدت کتک خورده اند.

تو فکر يک سقفم
راهروي باريکي با سرويس بهداشتي در بازي، راهنمايي‌ات مي کند به حياطي بزرگ با درختي قديمي و سبز برسي. اتاق هاي شلتر روبه روي هم قرار گرفته.

در اين اتاق ها 25 زن خياباني25 تا 68 ساله که تقريبا همه آنها معتاد هستند زندگي مي کنند. البته تعداد قريب به اتفاق شان ترک کرده اند و متادون مي گيرند. وفقط خدا مي داند که فردا که هوا سردتر شود ومغز استخوان را بسوزاند اين 30 تخت کفاف زنان را خواهد داد؟

زني 65-60 ساله در حياط ايستاده و ليوان خالي را در دستش مي چرخاند. چاي مي خواهد انگار. يکي از نيروهاي خدماتي مرکزمي گويد برو تو اتاق برايتان چاي مي آورم. زن آذري است و خانم آشفته مشهدي. هيچکدام زبان يکديگررا نمي فهمند ولي ليوان خالي و علاقه زن آذري به چاي زبان مشترکي است که نياز به کلمات ندارد.

اتاق ها شيشه ندارند و با سليقه و مرتب با مشمع هاي کلفت پوشيده شده اما اين مشمع مي تواند در برابر سرماي چند روز آينده دوام بياورد؟

طلعت چيت ساز مسئول شلتر زنان مي گويد: از چهار ماه پيش که به اين خانه آمديم با همسايگان مشکل داشتيم ولي با صحبت و تعامل حل مي شد تا اينکه روزدوشنبه هفته پيش 39 نفرازمردان وزنان محله به خانه حمله کردند و با کلنگ و تبر و چماق به جان در و ديوار وشيشه هاي خانه افتادند.

وي با اشاره به ضرب و شتم زنان بي پناه ادامه مي دهد: با هر چه در دست داشتند به زنان حمله مي کردند حتي با کلنگ به من که جلوي زنان ايستاده بودم تا کتک نخورند حمله کردند وچون نتوانستم مقاومت کنم تعدادي از زنان کتک خوردند.

خانوم آشفته،همان زني که در شلتر خدمت مي کند دستش را نشان مي دهد و مي گويد: اين انگشتم زخم شد (سبابه اش را نشانم مي دهد) زن ديگري بازويش را نشان مي دهد و ديگري از ضربه اي که به سرش خورده مي گويد.

با توجه به نيت خيري که پشت اين ماجرا قرار دارد و اينکه سازمان با 12 ميليون تومان وديعه و ماهيانه 600 هزار تومان اجاره بها و صرف هزينه شام و صبحانه زنان اين مکان را به سرپناهي امن تبديل کرده تا زنان آواره پارک و خيابان نشوند و ضمن جلوگيري از آسيب هاي احتمالي در خانه اي گرم زندگي کنند، چرا اين مشکل پيش مي آيد؟

چيت ساز دراين مورد مي گويد: اين مکان قبلا در کوچه مرغي ها خيابان مولوي بود و کمابيش مشکلاتي پيش مي آمد ولي به راحتي حل مي شد.

110 به دادمان نرسيد
با حمله همسايگان به سرپناه زنان زنگ مي زنند به 110 وآنها بعد از 10 دقيقه مي رسند ولي اتفاق خاصي نمي افتد. نه گزارشي نه پيگيري و نه حتي دلجويي و... مي گويند به ما ربطي ندارد.

ساعتي پس از حمله، مسئول شلتر به کلانتري 116 مراجعه مي کند و آنجا هم همان جواب را مي شنود: به ما مربوط نيست.

چيت ساز با بيان اين مطلب اضافه مي کند: واقعا رسيدگي به اين قبيل مشکلات به عهده کيست مگر ما کار بدي کرده ايم که اين زنان را از سطح شهر جمع کرده ايم به چه گناهي ما را مورد ضرب و شتم قرار مي‌دهند؟

زنان ساکن تنها سر پناه شبانه از ساعت سه بعد از ظهرتا 9 صبح در اين خانه مي مانند و از ساعت 9 به مرکز ميخک که نزديک شلتر است مي روند. بعضي براي گرفتن متادون مراجعه مي کنند و برخي براي در آوردن کمي پول حتي گدايي مي کنند.

در مرکز ميخک به زنان بافتني ياد مي دهند و در کلاس ها به آنها آموزش مي دهند؛ شايد آموزش ارتباط صحيح با جامعه و روش تعامل با افراد خانواده همان خانواده اي که آنها را طرد کرده و در خيابان هاي شهر آواره کرده را بياموزند.

انسانيت حکم مي کند که به زنان آسيب ديده اي مثل اينها کمک کنيم و يا حداقل اگر اين کار نمي کنيم سنگ در راه کساني که اين کار را مي کنند نيندازيم. چند لحظه،فقط چند لحظه به اين موضوع فکر کنيم. ساماندهي زنان آسيب ديده در چنين مراکزي بهتر است يا آواره کردن آنها در خيابان هاي شهر؟

"عاشورا، پرچم اجراي عدالت"

"عاشورا، پرچم اجراي عدالت"

گريه بدون آگاهي و شور بدون شعور آيا مي‌تواند انسان ساز باشد و ارزش داشته باشد؟؟؟

چنانچه در مراسم عزاداري محرم هدف گريه و اندوه محض باشد و صرفا با اين عمل ماجور مي‌شويم ، بايد به اين نكته هم توجه داشت ، اولين چشم‌هايي که بر اين واقعه گريستند ، همان کساني بودند که حسين و يارانش را به شهادت رساندند.

استاد محمدرضا حكيمي در كتاب عاشورا ، مظلوميتي مضاعف مي‌نويسند: "هدف مروجان اين وضع نيز، بيشتر تحريک عواطف مردم بوده است؛ چرا که با اين روش مردم با يک امرماوراء طبيعي، فوق بشري و سرشار از رمز و راز روبه‌رو مي‌شدند که براي خاضع کردن عقل و قانع نمودن دل، بسيار مؤثر ونافذ بود. در حالي که عاشورا اين نيست که با تلاش شماري منبري و مداح حرفه‌اي، مردم را به در يک روز معين به بر سر و سينه زدن وادارند و در معابر روان سازند. عاشورا، پرچم اجراي عدالت است و اگر شيعه کوتاهي نکرده بود و آن را به جهانيان شناسانده بود، امروز عاشورا همه محيط‌هاي انساني را با عدالت و انصاف آشنا کرده بود."

۱۳۸۸ آذر ۳۰, دوشنبه

حماسه ي حسيني 4

حماسه ی حسینی ۴

حاجی نوری در كتابش نوشته است يكی از طلاب نجف كه اهل يزد بود ، برايم نقل كرد كه در جوانی سفری پياده از راه كوير به خراسان می‏رفتم. در يكی از دهات نيشاپور مسجدی بود و من چون جايی را نداشتم ، به مسجد رفتم‏ .پيشنماز مسجد آمد و نماز خواند و بعد منبر رفت . در اين بين با كمال‏ تعجب ديدم فراش مسجد مقداری سنگ آورد و تحويل پيشنماز داد . وقتی روضه‏ را شروع كرد ، دستور داد چراغها را خاموش كردند . چراغها كه خاموش شد ، سنگها را به طرف مستمعين پرتاب كرد كه صدای فرياد مردم بلند شد . چراغها كه روشن شد ديدم سرهای مردم مجروح شده است و در حالی كه اشكشان‏ می‏ريخت از مسجد بيرون رفتند. رفتم نزد پيشنماز و به او گفتم اين چه‏ كاری بود كه كردی؟! گفت من امتحان كرده‏ام كه اين مردم با هيچ روضه‏ای‏ گريه نمی‏كنند . چون گريه كردن بر امام حسين ( ع ) اجر و ثواب زيادی دارد و من ديدم كه راه گرياندن اينها منحصر است به اينكه سنگ به كله‏شان بزنم‏ ، از اين راه اينها را می‏گريانم ! به قول او هدف وسيله را مباح می‏كند.

هدف ، گريه بر امام حسين ( ع ) است ولو اينكه يك دامن سنگ به كله‏ مردم بزند . پس اين يك عامل خصوصی در اين قضيه بوده كه در جعلها و تحريفها دخالت داشته است . انسان وقتی كه در تاريخ سير می‏كند ، می‏بيند بر سر اين حادثه چه‏ آورده‏اند!!!



شب است و گيتی غرق در سياهی

شب بلند است و سياهی پايدار

ولی باور به نور و روشنايی است ، كه شام تيره ما را از تاريكي مي رهاند

کو از دل شبهای يلدا ، جشن مهر و روشنايی به ما ارمغان می رساند

تيرگی هاتان در دل نور خاموش باد

شب يلدا را به نور قرنها قدمت جاری نگه داريم . . .

۱۳۸۸ آذر ۲۹, یکشنبه

حماسه ی حسینی 3

حماسه ی حسینی ۳

مرحوم حاجی نوری نكته‏ای را در كتاب " لؤلؤ و مرجان " ذكر كرده است‏ و آن اينكه عده‏ای گفتند موضوع امام حسين و گريه بر او ، ثوابش آنقدر زياد است كه از هر وسيله‏ای برای اين كار می‏شود استفاده كرد . يك حرفی‏ امروزيها در مكتب " ماكياول " درآورده‏اند كه می‏گويند هدف وسيله را مباح می‏كند . هدف خوب باشد ، وسيله هر چه شد ، شد !

اينها هم گفتند ما يك هدف مقدس و منزه داريم و آن گريستن بر امام‏ حسين ( ع ) است كه كار بسيار خوبی است و بايد گريست . به چه وسيله‏ بگريانيم ؟ بهر وسيله كه شد ! هدف كه مقدس است ، وسيله هر چه شد ، شد . اگر تعزيه در آوريم ، يك تعزيه‏های اهانت آور ، درست است يا نه ؟ گفتند اشك جاری می‏شود يا نه ؟ همين قدر كه اشك جاری شود ، اشكال ندارد !شيپور بزنيم ، طبل بزنيم ، طبل بزنيم معصيت كاری بكنيم ، به بدن مرد لباس زن بپوشانيم ، عروسی قاسم درست كنيم ، جعل كنيم ، تحريف كنيم ، در دستگاه امام حسين اين حرفها مانعی ندارد . دستگاه امام حسين از دستگاه‏ ديگران جداست . در اينجا دروغ گفتن بخشيده است ، جعل كردن ، تحريف‏ كردن ، شبيه سازی ، به تن مرد لباس زن پوشاندن ، بخشيده است . هر گناهی‏ كه اينجا بكنيد ، بخشيده است ، هدف خيلی مقدس است ! در نتيجه افرادی‏ دست به جعل و تحريف اين قضيه زدند كه انسان تعجب می‏كند !

در ده ، پانزده سال پيش كه به اصفهان رفته بودم ، در آنجا مرد بزرگی‏ بود ، مرحوم حاج شيخ محمد حسن نجف آبادی اعلی الله مقامه ، خدمت ايشان‏ رفتم و روضه‏ای را كه تازه در جايی شنيده بودم و تا آن وقت نشنيده بودم ، برای ايشان نقل كردم . كسی كه اين روضه را می‏خواند اتفاقا ترياكی هم بود . اين روضه را خواند و بقدری مردم را گرياند كه حد نداشت . داستان‏ پيرزنی را نقل می‏كرد كه در زمان متوكل می‏خواست به زيارت امام حسين برود و آن وقت جلوگيری می‏كردند و دستها را می‏بريدند تا اينكه قضيه را به آنجا رساند كه اين زن‏ را بردند و در دريا انداختند . در همان حال اين زن فرياد كرد يا اباالفضل‏ العباس ! وقتی داشت غرق می‏شد سواری آمد و گفت ركاب اسب مرا بگيرد . ركابش را گرفت ، گفت چرا دستت را دراز نمی‏كنی ؟ گفت من دست در بدن‏ ندارم ، كه مردم خيلی گريه كردند . مرحوم حاج شيخ محمد حسن تاريخچه اين قضيه را اين طور نقل كرد كه يك‏ روز در حدود بازار ، حدود مدرسه صدر ( جريان ، قبل از ايشان اتفاق افتاده‏ و ايشان از اشخاص معتبری نقل كردند ) مجلس روضه‏ای بود كه از بزرگترين‏ مجالس اصفهان بود و حتی مرحوم حاج ملا اسماعيل خواجويی كه از علماء بزرگ‏ اصفهان بود در آنجا شركت داشت . واعظ معروفی می‏گفت كه من آخرين منبری‏ بودم . منبريهای ديگر می‏آمدند و هنر خودشان را برای گرياندن مردم اعمال‏ می‏كردند . هر كس می‏آمد روی دست ديگری می‏زد و بعد از منبر خود می‏نشست‏ تا هنر روضه خوان بعد از خود را ببيند ، تا ظهر طول كشيد . ديدم هر كس‏ هر هنری داشت بكار برد ، اشك مردم را گرفت . فكر كردم من چه كنم ؟ همانجا اين قضيه را جعل كردم ، رفتم قصه را گفتم و از همه بالاتر زدم ، عصر همان روزرفتم درمجلس ديگری كه در چارسوق بود ، ديدم آنكه قبل از من منبر رفته همين داستان را می‏گويد . كم كم در كتابها نوشتند و چاپ هم‏ كردند ! اين موضوع كه دستگاه حسينی ، دستگاه جدايی است و از هر وسيله‏ای‏ برای گرياندن مردم می‏شود استفاده كرد ، اين توهم و خيال دروغ و غلط ، عامل بزرگی برای جعل و تحريف شد ! مرحوم حاجی نوری ، اين مرد بزرگوار ، استاد مرحوم حاج شيخ عباس قمی كه‏ حتی بر حاج شيخ عباس ترجيح داشته است به اعتراف خود حاج شيخ عباس و ديگران ، مرد فوق العاده متبحر و با تقوائی است . ايشان اين مطلب را در كتاب خودشان طرح كرده‏اند كه اگر اين حرف درست باشد كه هدف وسيله را مباح می‏كند ، من اين جور می‏گويم : يكی از هدفهای اسلامی ، ادخال سرور در قلب مؤمن است ، يعنی انسان كاری كند كه مؤمنی خوشحال شود . من برای‏ اينكه مؤمنی را خوشحال كنم ، در حضور او غيبت می‏كنم چون از غيبت خيلی‏ خوشش می‏آيد ! اگر بگويند مرتكب گناه می‏شوی ، می‏گويم خير ، هدفم مقدس‏ است ، من كه غيبت می‏كنم ، می‏خواهم او را خوشحال كنم ! مثال ديگری مرحوم حاجی نوری ذكر می‏كند كه مردی زن بيگانه‏ای را می‏بوسد . بوسيدن زن نامحرم حرام است ، می‏گوئيم چرا اين كار را انجام دادی ؟ می‏گويد من ادخال سرور در قلب مؤمن كردم ! در مورد زنا و شراب و لواط هم‏ همين را می‏توان گفت . اين چه غوغايی است ؟ ! اين چه حرف شريعت خراب‏ كنی است ؟ ! اينكه برای گرياندن مردم در سوگ امام حسين(ع) ، استفاده‏ كردن از هر وسيله‏ای جايز است ، بخدا قسم برخلاف گفته امام حسين است .

امام حسين (ع) ، شهيد شد كه اسلام بالا برود ، « اشهد انك قد اقمت الصلوة و آتيت الزكوة و امرت بالمعروف و نهيت عن المنكر و جاهدت فی الله حق‏ جهاده » . امام حسين (ع) كشته شد كه سنن اسلامی ، مقررات اسلامی ، قوانين اسلامی زنده شود ، نه اينكه بهانه‏ای شود كه پا روی سنن اسلامی بگذارند . امام حسين ( ع ) را ما بصورت العياذ بالله اسلام خراب كن درآورده‏ايم . امام حسينی كه ما در خيال خودمان درست‏كرده‏ايم اسلام خراب كن است.


از اخبار مهم امروز درگذشت آیت الله منتظری بود. البته نسل اول و نسل دومی ها ایشان را کامل می شناختند. در بین نسل سومی ها قضیه فرق دارد.

عصر صحبت درگذشت ایشان در جایی بود ، یک جوانی که اتفاقا دانشجو هم بود آنجا حضور داشت ، یک مرتبه وارد صحبت شد و پرسید : منتظری کی بود؟ من با تعجب گفتم: مگه نمی شناسیش؟ گفت: من یک منتظری می شناسم که اسمش پژمان هست و بازیکن تیم پرسپولیسه!!!!

حتما شما هم مثل من بگویید ماشاءالله به این بینش و شناخت سیاسی دانشجویانمان!!! که مبادا چشم بخورند.

۱۳۸۸ آذر ۲۸, شنبه

حماسه ي حسيني2

حماسه ی حسینی ۲

شما مردمی كه در روضه خوانيها شركت می‏كنيد ، هيچ خيال نمی‏كنيد كه در اين قضيه مسؤول هستيد ، بلكه فكر می‏كنيد كه مسؤول فقط گويندگان هستند . دو مسؤوليت بزرگ مردم دارند ، يكی اينكه نهی از منكر بر همه واجب است . وقتی می‏فهمند و می‏دانند كه اغلب هم می‏دانند كه دروغ است ، نبايد در آن‏ مجلس بنشينند كه حرام است و بايد مبارزه كنند . و ديگر از بين بردن‏ تمايلی است كه صاحب مجلسها و مستمعين به گرم بودن مجلس دارند و به‏ اصطلاح مجلس بايد بگيرد ، بايد كربلا شود . روضه خوان بيچاره می‏بيند كه‏ اگر هر چه می‏گويد راست و درست باشد آن طور كه شايد و بايد مجلس‏ نمی‏گيرد و همين مردم هم دعوتش نمی‏كنند ، ناچار يك چيزی اضافه می‏كند . مردم بايد اين انتظار را از سر خودشان بيرون كنند و با رفتارشان آن روضه‏ خوانی را كه می‏ميراند و مجلس را كربلا می‏كند تشويق نكنند . كربلا می‏كند يعنی چه !

مردم بايد روضه راست بشنوند تا معارفشان ، سطح فكرشان بالا بيايد و بدانند كه اگر روحشان در يك كلمه اهتزاز پيدا كرد ، يعنی با روح‏ حسين بن علی هماهنگ شد و در نتيجه اشكی ولو ذره‏ای ، از چشمشان بيرون آمد واقعا مقام بزرگی است . اما اشكی كه از راه قصابی كردن از چشم بيرون‏ بيايد اگر يك دريا هم باشد ارزش ندارد .

نقل می‏كنند كه يكی از علمای بزرگ در يكی از شهرستانها تا اندازه‏ای درد دين داشت و هميشه به اين دروغهائی كه روی منبر گفته می‏شد اعتراض می‏كرد و تعبيرش هم اين بود كه اين زهرماريها چيست كه بالای‏ منبرها می‏گوئيد . يك وقت يك واعظی به او گفت اگر اينها را نگوئيم اصلا بايد در دكان را تخته كنيم ! آن آقا جواب داد اينها دروغ است و نبايد گفته شود . از قضا چندی بعد خود اين آقا بانی شد و مجلسی در مسجد خودش‏ تشكيل داد و همان واعظ را دعوت كرد ، ولی قبل از شروع منبر به واعظ گفت‏ من می‏خواهم به عنوان نمونه مجلسی ترتيب بدهم كه جز روضه راست در آن‏ خوانده نشود و تو هم بايد مقيد باشی كه جز از كتابهای معتبر هيچ روضه‏ای‏ نخوانی ، و با تعبير خودش گفت از آن زهرماريها نبايد چيزی بگويی . واعظ هم گفت چون مجلس مال شماست اطاعت می‏شود . شب اول خود آقا در محراب‏ رو به قبله نشسته بود ، منبر هم كنار محراب بود . آقای واعظ صحبتهايش‏ را كرد و موقع خواندن روضه شد ، شروع كرد به خواندن روضه و خود را مقيد كرده بود كه جز روضه راست چيزی نگويد ، اما هر چه گفت مجلس تكان نخورد و همين طور يخ كرده بود . آقا ديد عجب ، اين مجلس مال خودش هم هست‏ بعد مردم چه می‏گويند ، زنها می‏گويند لابد آقا نيتش پاك نيست كه مجلسش‏ نمی‏گيرد ، اگر آقاخودش نيتش درست بود ، اخلاص نيت داشت ، حالا كربلا شده بود . ديد كه آبرويش می‏رود چه بكند ؟ يواشكی و زير چشمی به واعظ گفت يك كمی از آن زهرماريها قاطی كن .


امروز توی ماشینم از مجری رادیو پیام جمله ای شنیدم : " آدمی اگر به گذشته نگاه کند و راضی باشد ، یعنی دوباره دارد زندگی می کند."

و اگر به گذشته نگاه کرد و راضی نبود چی؟ یعنی دارد پیشاپیش می میرد؟ یا اینکه مرده است؟!؟؟

۱۳۸۸ آذر ۲۷, جمعه

حماسه ي حسيني 1

حماسه ی حسینی ۱

من نمونه‏هايی از بعضی تحريفهايی كه در لفظ ظاهر ، يعنی در شكل قضيه‏ بوجود آورده‏اند و چيزهايی كه نسبت داده‏اند را ذكر می‏كنم . مطلب آنقدر زياد است كه قابل بيان كردن نيست ، آنقدر زياد است كه اگر بخواهيم‏ روضه‏های دروغی را كه می‏خوانند جمع آوری كنيم شايد چند جلد كتاب پانصد صفحه‏ای بشود ! من فقط برای نمونه عرض می‏كنم...
... اين مرد بزرگ در همين كتاب نمونه‏هايی از دروغهايی را كه معمول است و به حادثه تاريخی كربلا نسبت می‏دهند ، ذكر می‏كند . آنچه كه‏ من می‏گويم غالبا يا همه آن ، همانهايی است كه مرحوم حاجی نوری هم از آنها ناله كرده است ، و حتی صريحا اين مرد بزرگ می‏گويد : امروز بايد عزای حسين را گرفت اما برای حسين در عصر ما يك عزای جديدی است كه در گذشته نبوده است و آن اينهمه دروغهائی است كه درباره حادثه كربلا گفته‏ می‏شود و هيچكس جلوی اين دروغها را نمی‏گيرد . برای مصيبت حسين بن علی‏ بايد گريست ، ولی نه برای شمشيرها و نيزه‏هايی كه در آن روز بر پيكر شريفش وارد شد ، بلكه به خاطر دروغها . و در مقدمه كتاب هم نوشته است‏ كه فلان عالم بزرگ از علمای هندوستان نامه‏ای به من نوشته و از روضه‏های‏ دروغی كه در هندوستان خوانده می‏شود شكايت كرده و از من خواهش كرده است‏ كه كاری بكنم و كتابی بنويسم كه جلوی روضه‏های دروغ در آنجا گرفته شود . بعد مرحوم حاجی می‏نويسد : اين عالم هندی خيال كرده است كه روضه خوانها وقتی به هندوستان می‏روند دروغ می‏گويند ، نمی‏داند كه آب از سرچشمه گل‏ آلود است و مركز روضه‏های دروغ ، كربلا و نجف و ايران يعنی همين مراكز تشيع است ...


امروز هم مثل سال قبل با شهریار رفتیم دیدن تعزیه

تفاوتش این بود که امسال شهریار کلی در باره ی مسائل فنی تعزیه!!! که با رنگ قرمز لکه های خون ایجاد کرده اند و مثل تئاتر هست ِ داد سخن داد (همراه با خوردن چیپس) البته در پایان نتیجه گیری کرد که جنگ بین آدم خوبا و بدها اصلا جالب نبود و خیلی الکی بود.! (بچه های ایندوره زمانه هم از جنگ های زرگری سر در میارن ! ما نه؟!!؟!)

۱۳۸۸ آذر ۲۵, چهارشنبه

شيطان بزرگ

تمامش كار شيطان بزرگ است

سازمان شفافیت بین‌المللی در جدید‌ترین گزارش خود جایگاه ایران را در بررسی شاخص فساد در بخش‌های اداری و مالی دولتی از میان 180 کشور جهان در رده‌ی 168 قرار داده و عراق، سودان، برمه، افغانستان و سومالی پنج کشور آخرند.

خدارا شکر در این یک قلم جنس

ز کشورهای چندی پیش هستیم

و با سودان و سومالی و برمه

کمی البته قوم و خویش هستیم

قبولم نیست این موضوع اصلاً

که ما در اول لیست سیاهیم

تمامش کار شیطان بزرگ است

وگرنه ما اصولاً خیلی ماهیم

اگر بی مدرکان در رأس کارند

کجایش این نمودار فساد است؟

اگر که نخبگان تحت فشارند

به ما چه؟ علت آن قوم ماد است!

اگر که خط فقر ما شلوغ است

دلیل آن فساد اقتصادی است؟

بدان در کار فوق و رانت‌خواری

مقصر کشور روس و ایادی است

اگر قتل و جنایت رفته بالا

همه تقصیر جنس خوب ِ چاقوست

کجا زیر تن یک آقازاده

لحاف و بالش از جنس پر قوست؟

اگر بعد از هزاران سال و بوقی

بگیرد رشوه مسئول اداره

به طور قطع در این باره دستِ

رُم و پاریس و لندن توی کاره

از آن روزی به خشت افتاد کوروش

دخالت کرده دشمن در امورم

و می دانم که بعد از مرگ من هم

دخالت می کند در جای گورم

اگر «جاوید» طنزش آبکی شد

نگو تقصیر بالاخانه‌اش هست

اجاره داده آن را تازگی‌ها

برای او بزن جان ِ داداش دست

محمد جاوید

۱۳۸۸ آذر ۱۹, پنجشنبه

فرهنگ مرگ

ترويج فرهنگ مرگ!؟!!؟؟؟
برداشت شما از جملات ذيل كه در گردهمایی سراسری ائمه جماعات بانکهای ملی کشور بيان شده است چيست؟؟ من كه واقعا از اين جملات بخصوص آخرين جمله نه تنها چيزي نفهميدم (نخواستم بفهمم!!) بلكه حيرانم كه چرا...
حجت الاسلام واعظ موسوی معاون رئیس ستاد اقامه نماز کشور در خراسان رضوی نیز گفت: اگر در جامعه عدالت اقتصادی صورت نپذیرد نماز هم معنایی ندارد.
وی همچنین تصریح کرد: مدیران بانکهای کشور که اقتصاد را در دست دارند باید با تدبیر و سیاست فرهنگ عمومی جامعه را به سمت پرداخت زکات ببرد.
حجت الاسلام واعظ موسوی تاکید کرد: باید در جامعه از طریق روحانیون فرهنگ مرگ ترویج پیدا کند تا فرهنگ اقتصادی زکات نیز صورت پذیرد.

۱۳۸۸ آذر ۱۵, یکشنبه

روز دانشجو

به مناسبت روز دانشجو مناسب تر از اين شعر زنده ياد حميدمصدق مطلبي نيافتم.

ازما به مهرباني ياد آريد

به دانشجويان

كه اميد فرداي كشورند

از ما چنان که باید و شاید
کاری نرفته است

اینک که پای رفتنمان نیست
بی تاب و توان
یعنی که تاب نیست
_توان نیست

هنگام بر گذشتنمان نزدیک
دیگر زمان ماند نمان نیست
تنها
چشم امید ما به شما مانده است
ای سروهای سبز جوان
ای جنگل بزرگ جوانان سرو قد
گفتیم با بطالت پدر از بیم
بیعت نمی کنیم
­ _ و نکردیم

اما
بر جمع ما چه رفت
که مفتون شدیم و راه
راندیم بر تباه

دیدیم
اینجا نه رستگاری
که هول زار تباهی بود
پایان سر به راهی
آری عقربه ساعت زمان
راهی به بازگشت ندارد

اینک رسیده ساعت ما
تنها
چشم امید ما به شما مانده ست
ای سروهای سبز جوان
ای جنگل بزرگ جوانان

تا استوارتر به برآیید
و همصدا بسرائید:
"ماسروهای سبز جوانیم
" در چار فصل سال
" سر سبز و سرفراز می مانیم
چشم امید ما به شما مانده ست

گر ابرهای تیره سفر کردند
و نور روشن فردا را دیدید
از ما به مهربانی یاد آرید
از ما که در تمام شب عمر
در جستجوی نور سحر پرسه زدیم

در خاطر آرزوی ما را
بسپارید
از ما به مهربانی

یاد آرید.

به مناسبت اين روز شعر طنزي را نيز مي توانيد اينجا بخوانيد.

۱۳۸۸ آذر ۱۳, جمعه

خدمتگذار يا خدمتگزار؟

يادتان هست كه در يك پست تصوير يك چك به مبلغ پانزده تريليارد و ... ريالي را گذاشته بودم ؟ (خريد شركت مخابرات) اين هم تصوير صفحه ي اول سايت رئيس هيات مديره همان شركتي هست كه آن چك را صادر كرده است.

خدمتگذار يا خدمتگزار؟؟؟

ايشان دو دوره هم نماينده مجلس بوده اند. در باره ي مدرك دكتراي ايشان هم .... (خيلي كنجكاو هستين يك سرچ بدين خيلي اطلاعات دستتون مياد!!!)

۱۳۸۸ آذر ۱۲, پنجشنبه

خدایش رحمت کند.

خداوند همه ی رفتگان خاک را بیامرزد.

این را هم به واسطه ی شب جمعه نوشتم هم اینکه ارتباط داره با موضوع این پستم.

بنده خدا مرحوم علی کردان که نیازی به بیان مسائل پیش آمده در سال قبل نیست، و منم نمی خواهم مجددا به آنها بپردازم ، بلکه هدفم این بود که بگویم این بنده خدا در آن جریان حقیقتا مظلوم واقع شد دلایلش هم دو عکسی هست که در ذیل آورده ام. دست گلهایی که همچنان به آب می دهیم و کسی صدایش را هم درنمی آورد و البته از بدشانسی آن بنده خدا دقیقا در ارتباط با فوت وی می باشد. اینم شوخی روزگار هست که همچنان دست از سر آن بنده خدا برنمی دارد.

خدایش رحمت کند.

تعلم يا تالم؟؟؟

تعلم يا تالم؟؟؟؟ (اين كلمه در چند سايت ديگر و نيز در سايت رياست جمهوري هم آمده بود كه البته بعدا سايت رياست جمهوري آن را اصلاح كردند.)

آمبولانس!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟

AMBULANCE يا AMBOOLANSE

۱۳۸۸ آذر ۱۱, چهارشنبه

۷مورد که بدون ۷مورد دیگر خطرناک است.

۷مورد که بدون ۷مورد دیگر خطرناک است.

از نظر مهاتما گاندي ۷مورد وجود دارند که بدون ۷مورد ديگر خطرناک هستند:
۱- ثروت ، بدون زحمت
۲- لذت، بدون وجدان
۳- دانش، بدون شخصيت
۴- تجارت، بدون اخلاق
۵- علم، بدون انسانيت
۶- عبادت، بدون ايثار
۷- سياست، بدون
شرافت

اين هفت مورد را گاندي تنها چند روز پيش از مرگش بر روي يک تکه کاغذ نوشت و به نوه‌اش داد। اعتقاد بر اين است که وي اين موارد را در جست و جوي خود براي يافتن ريشه هاي خشونت شناسايي کرد. در نظر گرفتن اين موارد، بهترين راه جلوگيري از بروز خشونت در يک فرد و يا جامعه است.

برخی از اظهار نظرهای وی درمورد ادیان مختلف به شرح زیر مطرح شده‌اند :

«لذا اگر می‌توانستم مسیحیت را بپذیرم وآنرا بزرگترین و کاملترین دین قبول کنم قطعا هندوئیسم را آنطور که الان هستم قبول نمی‌داشتم. من اشکالات و نواقص هندو را می‌شناسم. اگر نجاست در هندو بوده قطعا به گوشت خام مربوط می‌شده نه گوشت پخته. نمی‌توانم سرمنشا اختلاف ادیان را درک کنم معنی اینکه چنین چیزی در قالب وداس یا کلام خدا مطرح می‌شود چیست؟ اگر چیزی از جانب خداوند الهام شود پس چرا در مورد قرآن و انجیل باید تردید کرد؟ دوستان مسیحی من سعی کردند مرا به مسیحیت سوق دهند و همین طور دوستان مسلمان من. عبداله شیت به شدت مرا به مطالعه اسلام ترغیب می‌کرد البته همیشه درمورد زیبایی دین اسلام حرفهایی برای گفتن داشت.»
«به محض اینکه از مسیر اخلاق منحرف شویم دیگر شخصیت دینی نخواهیم داشت. در دین چیزی وجود ندارد که از چارچوب اخلاق خارج باشد. مثلا انسان نمی‌تواند دروغگو و بیرحم باشد ودرعین حال مدعی شود خدا را دردرون خویش احساس می‌کند.»

۱۳۸۸ آذر ۹, دوشنبه

بيچاره ما

عکسی از سال ۱۹۲۲ در ساحل دریا در آمریکا مامور پلیسی را نشان می دهد که در حال اندازه گیری فاصله زانو تا لبه های مایو خانمها است که مبادا از حد مجاز مایو کوتاهتر باشد. (طرح مبارزه با مفاسد اجتماعی!!!)
اینکه این عکس چه پیامی دارد و اصلا درست بوده یا نه مورد نظرم نیست بلکه نکته ی جالب این است که امر اجرای قانون چهارچوب و معیار مشخصی برایش وضع شده و به سلیقه ی ماموران واگذار نشده است تا هرجور دوست دارند تصمیم بگیرند و مردم هم سرگردان که ندانند چه باید کنند تا بلکه رضایت مامور جلب شود। (اين عکس چون احتمال بدآموزی!!! و تبرَج و استفاده ابزاری داشت! و از ترس خیلی چیزهاي ديگر در صفحه ی جداگانه قرار داده ام که با کلیک کردن در اینجا می توانید ببینید.)


وزیر سابق آموزش و پرورش : پس از 21 ماه تصدی این وزارتخانه تعداد واقعی مدارس و دانش آموزان برای ما مجهول است . +

چشم کسانی که این وزیر کارا و مدیر و تلاشگر و خیلی چیزهای دیگر را انتخاب کرده و نیز نمایندگان مجلس که به او رای اعتماد داده اند ، روشن و دستشان درد نکند!!! و بیچاره ما فرهنگیان و بیچاره تر از ما دانش آموزان و خانواده هایشان که ....

۱۳۸۸ آذر ۶, جمعه

ميراث نگاهداران فرهنگ

تشکر و قدردانی از حافظان میراث فرهنگی دامغان

(از دست و زبان که برآید کز عهده ی شکرتان بدر آید؟؟!!!)

برج پير علمدار در شرق شهر دامغان در محله خوريا نزديک مسجد جامع و مدرسه حاج فتحعلی بيگ واقع گرديده است. اين مقبره به سال 417 هجری قمری ساخته شده است. ارتفاع اين بنا 13 متر, قطر داخلی آن چهار و نيم متر و شهرت آن به دليل کتيبه ای زيبا با خط کوفی مشبک است. اين ساختمان به سبک بنای چهل دختران است. اما نه به ظرافت و زيبايي آن. ساختمان مذکور مقبره محمد بن ابراهيم, پدر ابو حرب بختيار, ممدوح منوچهری دامغانی است. گنبد مذکور سابقا ايوانی داشت که امروزه ديگر اثری از آن وجود ندارد. و در دور ايوان کتيبه ای وجود داشت که در حال حاضر مقدار کمی از آن يادگار مانده است.

این هم نگهداری بسیار علمی و اصولی از این بنای ارزشمند هزارساله! دست میراث فرهنگی درد نکنهُ، مسئولین محترم سپاسگزاریم!!! اجر شما با ...؟!؟!

۱۳۸۸ آذر ۳, سه‌شنبه

اقشار محروم جامعه!!! یا اقشار منت پذیر؟؟؟

اقشار محروم جامعه!!! یا اقشار منت پذیر؟؟؟

رسم بر این است که برای دفع بلا به دیگران احسان کرد. این رسم در بین مشاغل هم به این شکل رایج شده که در اطلاعیه هایشان تاکید بر تخفیف ویژه به فرهنگیان! (قشر ژان والژانی) و دانشجویان دارند. (نوع شغل هم مهم نیست از کله پاچه فروشی تا تعویض روغنی و چینی بندزن و ... همه به فکر معلمها و دانشجویان عزیزند) چرایش کمی برایم مبهم است!!! شما می دانید چرا؟؟؟

یک سوال : اگر کسی هم فرهنگی باشد و هم دانشجو (از نوع دانشگاه آزادی) حکمش چیست؟؟؟

عکس ذیل هم یک صبحانه ی مفصل جماعت مرفه و بی درد معلم هست. بفرمایید:

۱۳۸۸ آذر ۱, یکشنبه

دانشجو هم، دانشجوهای قدیم!

دانشجو هم، دانشجوهای قدیم!

درس، تخته، گچ، حرص خوردن، خنده، نمره، مشروطی، آدمهایی كه هر كار كنی درست را نمی فهمند، آدمهایی كه خیلی می فهمند، مدیر گروه، جزوه،....
به طور حق التدریسی در چند دانشگاه درس می دهم. نوشته های زیر خاطرات من از این كلاس هاست.

یك كلاس دارم با دانشجوهای كاردانی از روز اول معلوم بود این كلاس با همه بقیه كلاس ها فرق می كند، و از آنجا كه هر چی سنگه اصولا مال پای لنگه، یك نفر تو این كلاس هست به اسم حسین رضا زاده! پسری است لاغر، سبزه رو و بدش نمی آید تا آنجا كه جا دارد كلاس را به هم بریزد.
در این كلاس هم پنجاه نفر ثبت نام شده اند و هیچ وقت صندلی به اندازه كافی وجود ندارد، همه سر كلاس بودند و ده دقیقه ای از كلاس گذشته بود، دو تا دختر از در وارد شدند، به جای این كه راهشان ندهم گفتم : «رضا زاده برو از كلاس روبرو دو تا صندلی بیاور» آن دو تا دختر گوشه ای ایستادند تا رضا زاده بیاید، داشتم درس می دادم كه ناگهان كلاس از خنده منفجر شد.
رضا زاده پشت در ایستاده بود صندلی را روی سینه اش گذاشته بود و می گفت: «یا ابالفضل!»

*****
از اول كلاس فقط می گفت و می خندید، ساكت كردنش هیچ راهی نداشت جز این كه جلوی دخترهای كلاس یك خورده حالش را می گرفتم.
یك قسمت را درس دادم بعد رو به دانشجوها كردم و پرسیدم: «كسی هست متوجه نشده باشه؟»
هیچ كس جواب نداد. ازش پرسیدم: «آقای جسینی شما چی؟ متوجه شدی؟»
گفت: «بله استاد!»
گفتم: «خیالم راحت شد، چون ایشون مینیمم مطلق كلاس هستن اگر ایشون فهمیده پس معلومه كه همتون فهمیدین.»

*****
لحظه ای را تصور كنید كه شما یك مبحث بسیار را كه خودتان از درس دادنش در اوج لذت هستید با هیجان برای دانشجو باز می كنید، پس از تمام شدن درس لحظه ای كه منتظر سوالات دانشجویان هستید اولین سوال پرسیده می شود
- «این قسمت در امتحان می آید؟»
: «شما جواب می دهید بله!»
- «چند نمره داره؟»
: «دونمره!»
- «پس جای نگرانی نیست.»

*****
دانشجو هم دانشجو های قدیم. استاد می گفت ف....ما رفته بودیم فرحزاد و برگشته بودیم. حالا خودتان قضات كنید:
وقتی كه من دارم سر كلاس می گویم: «درس تون این جلسه تمام می شه، جلسه بعد كاری نداریم جز این كه فقط تمرین حل كنیم.»
و بعد در جای دیگری اضافه می كنم: «جلسه بعد حضور و غیاب نمی كنم!»
منظورم چیه؟ این همه كُد برای نیامدن دانشجوها سر كلاس و تعطیلی آن بس نیست. با این روش هم كلاس تعطیل می شود و هم من به آموزش دانشكده پاسخگو نیستم.
حالا فكر كنید كه كلاس مذكور پنجشنبه ای باشد كه چهارشنبه قبلش هم تعطیل شده باشد.
با خیالی راهت می روم سر كلاس حتی بدون یادداشت های درسی ام و با لبخندی ملیح كه در دل حواله آموزش دانشكده می كنم و مواجه می شوم با یك كلاس 30 نفره كه همه سراپا گوش منتظرند تا من تمرین ها را حل كنم.
واقعا خودتان قضاوت كنید. این ها دانشجو اند؟

نشریه اینترنتی مبین

۱۳۸۸ آبان ۲۷, چهارشنبه

غروب پاييز

غروب پاييز

دلم خون شد از اين افسرده پاييز
از اين افسرده پاييز غم انگيز
غروبي سخت محنت بار دارد
همه درد است و با دل کار دارد
شرنگ افزاي رنج زندگانيست
غم او چون غم من جاودانيست
نه در خورشيد نور زندگاني
نه در مهتاب شور شادماني
کلاغان مي خروشند از سر کاج
که شد گلزارها تاراج، تاراج
خورد گل سيلي از باد غضبناک
به هر سيلي ، گلي افتاده بر خاک
نشان مرگ در گرد و غبار است
حديث غم، نواي آبشار است

چو بينم کودکان بينوا را
که مي بندند راه اغنيا را
مگر يابند با صد ناله ناني
در اين سرماي جان فرسا مکاني
نهيب تندبادي وحشت انگيز
رسد همراه باراني بلاخيز
به سختي مي خروشم: هاي ، باران
چه مي خواهي ز ما بي برگ و باران؟
برهنه بي پناهان را نظر کن
در اين وادي قدم آهسته تر کن
شد اين ويرانه ويران تر چه حاصل؟
پريشان شد پريشان تر چه حاصل؟
تو که جان مي دهي بر دانه در خاک
غبار از چهر گل ها مي کني پاک
غم دل هاي ما را شستشو کن
براي ما سعادت آرزو کن

به ياد پدر

۱۳ سال از تلخ ترین خاطره ی زندگیم می گذرد ، رفتن پدر در پائیز برگ ریز غم انگیز ۱۳۷۵ . او که تکیه گاهی محکم و آرامش قلب و روحم و دوستی بی مانند برایم بود. کاش می شد درد و اشک را نوشت.

چند ساله بودم؟ در مورد پدرم چی فکر میکردم؟

۴ ساله که بودم فکر می کردم پدرم هر کاری رو می تونه انجام بده .
۵ ساله که بودم فکر می کردم پدرم خیلی چیزها رو می دونه .
۶ ساله که بودم فکر می کردم پدرم از همة پدرها باهوشتر .
۸ ساله که شدم ، گفتم پدرم همه چیز رو هم نمی دونه .
۱۰ ساله که شدم با خودم گفتم ! اون موقع ها که پدرم بچه بود همه چیز با حالا کاملاً فرق داشت.
۱۲ ساله که شدم گفتم ! خب طبیعیه ، پدر هیچی در این مورد نمی دونه .... دیگه پیرتر از اونه که بچگی هاش یادش بیاد .
۱۴ ساله که بودم گفتم : زیاد حرف های پدرمو تحویل نگیرم اون خیلی اُمله .
۱۶ ساله که شدم دیدم خیلی نصیحت می کنه گفتم باز اون گوش مفتی گیر اُورده .
۱۸ ساله که شدم . وای خدای من باز گیر داده به رفتار و گفتار و لباس پوشیدنمهمین طور بیخودی به آدم گیر می ده عجب روزگاریه .
۲۱ ساله که بودم پناه بر خدا بابا به طرز مأیوس کننده ای از رده خارجه .
۲۵ ساله که شدم دیدم که باید ازش بپرسم ، زیرا پدر چیزهای کمی درباره این موضوع می دونه. زیاد با این قضیه سروکار داشته .
۳۰ ساله بودم به خودم گفتم کاش پدر بود و نظرش درباره این موضوع می پرسیدم ، هرچی باشه چند تا پیراهن از ما بیشتر پاره کرده و خیلی تجربه داشت.

۴۰ ساله که شدم مانده بودم پدر چطوری از پس این همه کار بر میامد ؟ چقدر عاقل بود ، چقدر تجربه داشت.
۴۲ ساله ام و حاضرم همه چیز را بدم که پدر برگرده تا من بتونم باهاش درباره ی همه چیز حرف بزنم !

اما افسوس که قدرش را ندانستم، خیلی چیزها می شد ازش یاد گرفت !!! کاش می شد سرنوشت را از سر نوشت.

کاش آن شب را نمی آمد سحر
کاش گم در راه پیک بد خبر

ای عجب کان شب سحر اما به ما
تیره روزی آمد و شام دگر

دیده پر خون از غم هجران و او
با لب خندان چه آسان بر سفر

ای دریغ از مهربانی های او
دست پر مهر آن کلام پرشکر

غصه ها پنهان به دل بودش ولی
شاد و خرم چهره اش بر رهگذر

در ارزان زان ما بود ای دریغ
گنج پنهان شد به خاک و بی ثمر

تا پدر رفت آن سحر از پیش رو
بی نشان را خاک تیره شد به سر

۱۳۸۸ آبان ۲۳, شنبه

دو خبر چيني و انگليسي!!؟

خبر نخست دسته گل جدیدی از کشور دوست و برادر چین: تخم مرغ تقلبی چینی!!!!!!!!!!! کاملا جدی هست. باور ندارید اینجا کلیک کنید و متن کامل خبر با تصاویر راببنید. بازم ژاپنی ها که در این تقلب مچ چینی ها را گرفته و لوشان داده اند.

خبر دوم هم در رابطه با عباهای انگلیسی هست!!! کارخانه سازنده این عبا که با نام عبای انگلیسی فروخته می شود در قسمت های مختلف از جمله پشت گردن ،اقدام به چاپ پرچم انگلیس و یا آرم های انگلیسی با حروف بزرگ با کیفیت خوب و شفاف کرده است و این پرچم به راحتی قابل مشاهده می باشد. (شما هم یاد کیف انگلیسی افتادید؟) عجب مارمولک هایی هستند این انگلیسی ها. کجایی دائی جان ناپلئون!!! متن خبر را اینجا بخوانید.

۱۳۸۸ آبان ۲۲, جمعه

شانس خريت!!!

واقعا هم خدا يک جو شانس بدهد، چه شانسي ؟ خريت!!


اوه که چه نعمتي است، چه سرمايه اي است؟ خوشبختي هر کس به ميزان برخورداري او از اين نعمت عظمي است و بس.
اين است راز سعادت آدمي در حيات و بقيه اش همه حرف است و فلسفه بافي است. بيچاره آنهايي که اين چيزها سيرشان نميکند، چيزهاي ديگري ميخواهند، از آب لوله عطششان فرو نمي نشيند، از خوراک آشپزخانه جوعشان سير نميگرد، دوخت و رنگ و قالي و اتاق و ميز و حتي حقوق هم با تمام اضافاتش و با همان امیدواریهایی که همیشه در نزول یک رتبه‌ی عقب مانده هست و با اینکه دعاها و تضرعها و. ناله ها و تملق ها و سپاس ها و ستایش ها و تلگراف‌ها و طومارها و خم شدن‌ها و هیچوقت راست نشدنها ، نزول آن را تسریع و ظهور آن را تعجیل می کند ، دلهاي خيال پرداز آنان را از شکر و شعف مالامال نميکند و از طرفي در زير اين آسمان، بر روي اين خاک، در اين زندگي و ميان اين خلايق جز همينها چيزي نيست، طبيعت جز همينها چيزي ندارد.
تشنه اي؟ آب لوله، آب حوض، آب سماور. گرسنه‌اي؟ ديگ، ديزي. خسته‌اي؟ رختخواب، متکا، تخت
افسرده اي؟ راديو، تلويزيون، سينما. غمگيني؟ شوخي، متلک، بازي، تفريح، فيلم کمدي.
تنهايي؟ مهماني، دعوت، جلسه، شب نشيني، ديد و بازديد، احوالپرسي.
بيماري؟ دوا، دکتر، بيمارستان، قرص.
عاشقي؟ اصلاح و بزک و لباس و دم مدرسه ها و سر کوچه ها و تلفن و دوست دختر و دوست پسر و خواستگاري و قباله و جهاز و دعوت و عروسي و صف ماشين و بوق و بوق و خانه و بچه و قسط و جلوس و آه عزیزم و دیگر ناز واداهای مربوطه طبق ترتیبات داده شده در امور مربوط به سعادت خانوادگی و دستورات تدوین شده برای بهره برداری از یک زندگی سعادتمندانه.
پس چه مرگته؟ دنبال چي ميگردي؟ نميدانيم، اما ميدانيم که اينها ما را بس نيست..
درد از همينجا آغاز ميشود، درد بي درمان و غمهاي ناپيدايي که از عمق روح ميجوشد و اضطرابها که درون را به تلاطم هاي وحشي و طاقت فرسا مبتلا ميکند و طوفاني که در اندرون برپا مي شود و افق زندگي و جهان را در پيش چشمان تيره ميدارد و پريشاني و بدبختي آغاز ميشود و هرگز به سامان نميرسد.
نيازهاي بلند ما را همواره بيتاب ميدارند و آنچه هست، آلوده است، زيباييها ما را مدام در حسرت خويش ميگدازند و آنچه هست زشت است، آنچه که هست خوب نيست، پاک نيست، منزه نيست، جاويد نيست، صميميت ندارد، عظمت ندارد.
هر چه هست براي مصلحتي است، هر که هست به خاطر منفعتي است.
.... عشق براي چيست؟ اينجا عشق چيزي است مثل سرخک که بچه هاي گنده ميگيرند و آنان را به تشکيل خانواده ميکشاند، تا طبيعت کارش بگذرد و ادامه ي نسل نوع بشر نگسلد و آنچه را مرگ ميبرد عشق بر جاي آورد.
پس عشق در اينجا، مامور توليد نسل است و تاوان ده مرگ!! همين نيست؟ چرا.
اما دل ما را چنين عشق و دوستي اي سيراب نميکند. روح ما تشنه ي دوستي اي ديگر و عشقي ديگر است، عشقي که نه مامور تن است...
چه سخت و غم انگيز است سرنوشت کسي که طبيعت نميتواند سرش را کلاه بگذارد. چه تلخ است ميوه‌ي درخت بينايي!

معلم شهيد دکتر علي شريعتي

۱۳۸۸ آبان ۱۹, سه‌شنبه

قابل توجه آنهایی که بدنبال خرید آلونک هستند.

زندگی ما و زندگی بعضیها

باور کنید منم حیرانم !!! منم مثل شما درگیر فهم بعضی از اصلاحات این آگهی هستم. البته شایدم این از همان پروژه های مسکن مهر!!! یا اجاره به شرط تملیک و .... می باشد. به هر حال می توان امیدوار بود بزودی بدون خانه ها دارای خانه می شوند.!!؟!!؟

۱۳۸۸ آبان ۱۸, دوشنبه

تصوري محال براي ما

تصویری که تصور دیدنش در خواب هم محال است!!!!

این چک در راستای واگذاری سهام شرکت مخابرات (همان که خصوصی سازی نامیده می شود) صادر شده است.
پانزده تریلیارد و ...!!!! بله حق دارین نتونین مبلغ آن را بخوانید!!! البته ناگفته نماند این تنها بیست درصد از مبلغ نهایی واگذاری است.
خوش به حال کسانی که در این خرید سهمی دارند و ... راستی نکنه این می خواد سهام عدالت بشه؟؟؟ یا شایدم می خوان با سود سهامش مبلغ بیست هزارتومن ماهانه نقدی شدن یارانه ها را پرداخت کنن؟؟؟ یا شایدم .... آی من که گیجم و عقلم به جایی قد نمی ده! شما چی؟؟؟؟؟

شبهات؟!؟!

در مدارس "روحانی تمام وقت" مستقر می شود

وزارت آموزش پرورش ایران تصمیم گرفته تا در تمامی مدارس کشور یک روحانی مستقر شود تا علاوه بر برگزاری نماز جماعت، به سئوالات و شبهات دانش آموزان پاسخ دهند.
علی اصغر یزدانی معاون پرورشی وزارت آموزش و پروش به خبرگزاری دانشجویان گفته است که: "در حال تعریف استقرار دائمی روحانیون در مدارس هستیم تا بتوانیم ساز و کار آنها را به طور دقیق و مشخص تعریف کنیم."
در وزارت آموزش و پرورش ستادی به نام "ستاد همکاری های وزارت آموزش و پرورش و حوزه علمیه" ایجاد شده و این ستاد طرح استقرار دائمی روحانیون در مدارس را تهیه کرده و قرار است به زودی اجرای آن آغاز شود.
هدف از استقرار روحانی درمدارس "پاسخگویی به نیازهای فرهنگی دانش آموزان" است و قرار است در مرحله اول روحانیون در مدارس شبانه روزی، استعدادهای درخشان، استثنایی و مراکز تربیت معلم مستقر شوند.
در این طرح آمده که "با اجرایی شدن این طرح، روحانیون می توانند همانند سایر مربیان مدارس در طول سال تحصیلی برنامه های فرهنگی را با نظامندی خاصی، اجرا کنند و بر اساس توانمندی در برنامه های فرهنگی مدارس مشارکت کنند."
گفته می شود که بعد از اجرای طرح استقرار روحانیون در مدارس، این روحانیون جایگزین معلم پرورشی خواهند شد
.


با خواندن خبر فوق پرسشهايي برايم به وجود آمد :
نخست مگر دانش آموزان چقدر سوال شرعي و يا شبهه دارند كه يك روحاني بطور تمام وقت نياز هست تا به پرسشهاي آنها پاسخ بدهد.
دوم تكليف معلمان پرورشي را اين طرح روشن مي‌كند ، اما اينكه پس معلمان ديني كارشان چيست و چه وظيفه‌ايي بر عهده دارند بي پاسخ مي‌ماند.
سوم ...!!!

۱۳۸۸ آبان ۱۲, سه‌شنبه

روز دانش آموز بر تمامی یاران دبستانی مبارک

روز دانش آموز بر همه ی دانش آموزانم مبارک ، بویژه آنهایی که انسانهایی نمونه بوده اند و هیچگاه یادشان از ذهنم خارج نمی شود.

چشم امید ما به شما مانده است
ای سروهای سبز جوان
ای جنگل بزرگ جوانان سرو قد
....
تنها
چشم امید ما به شما مانده ست
ای سروهای سبز جوان
ای جنگل بزرگ جوانان
تا استوارتر به برآیید
و همصدا بسرائید:
"ماسروهای سبز جوانیم
" در چار فصل سال
" سر سبز و سرفراز می مانیم
چشم امید ما به شما مانده ست

* همیشه از دوران دانش آموزیم این پرسش برایم مطرح بود که اگر ۱۳ آبان روز مبارزه با استکبار نامیده شده است ، چرا برای این مبارزه تعطیل می کنیم و راهپیمایی و هزینه های جنبی زیاد؟ و اصولا این کارمان چه تاثیری داشته و دارد؟؟؟

آیا بهتر نبود در این روز و روزهای مشابه اعلام می شد برای مبارزه با استکبار و پیشرفت کشور (که قطعا خلاف خواست استکبارگران هست) ساعتی بیشتر کار کنیم.؟؟؟

کدام به استکبار بیشتر ضربه می زند؟ تعطیلی و راهپیمایی؟ یا کار و تلاش بیشتر و نیز درس خواندن بهتر و افزایش آگاهی؟؟؟

۱۳۸۸ آبان ۱۱, دوشنبه

پياز و اشتها

حکایت پیاز و اشتها

در آموزش و پرورش رفتارها و كارهايي مي‌شود ديد كه انسان را به ياد يك ضرب‌المثل قديمي مي‌اندازد كه مي‌گويد: "بنده خدا نون نداشت بخوره ، پياز مي خورد تا اشتهاش باز بشه."

مصداق اين ضرب‌المثل يكيش اين جشنواره بين‌الملي فيلم رشد است كه هر سال آموزش و پرورش با ميلياردها ريال هزينه برگزار مي‌كند ، در حالي كه در بسياري از مدارس –به اعتراف خود مسئولين – بودجه كافي براي مثلا پرداخت قبض آب و برق وجود ندارد يا از اساس ساختمان مدرسه‌ايي وجود ندارد كه بخواهند قبوض آن را پرداخت كنند. (مدارس كپري)

البته از اين دست فعاليتها در آموزش و پرورش زياد هست كه هيچ كس هم از آنها بهره‌ايي نديده است(البته هيچ‌كس ادعاي گزافي‌ست ، زيرا بهرحال جمعي از قبل اين اقدامات به آب و نون مي‌رسند) همچون جشنواره‌ي پرسش مهر – مجلس دانش‌آموزي – شوراهاي دانش‌آموزي ... كه البته مسئولين برگزار كننده و مجريان بسيار آمارها مي‌سازند كه در آنها صحبت از فوايد بي‌شمار اين قبيل كارهاست اما ما كه در اين سالها خدمت در آموزش و پرورش كمترين نتيجه‌ايي نديده‌ايم ، هرچند بايد به اين موضوع هم دقت كرد شايد من و امثال من (بقول يك دست اندركار اداري : جماعت ايده‌آليست بدبين!) ديده‌ي بصيرت نداريم كه نتايج عالي و درخور توجه فعاليتهاي شبانه روزي و نون و آبدار را نمي‌بينيم! –همينجا از هركس كه نتايج مثبتي از اين اقدامات ديده عاجزانه و مصرانه خواهشمندم كه بخشي از آنها را بيان كند تا من نيز از گمراهي و ضلالت و ناسپاسي خارج شوم.

۱۳۸۸ آبان ۶, چهارشنبه

قضاوت با شما

مجموعه عکسهای ذیل را یک دوست برایم ایمیل کرده بود. ظاهرا حکایت ، همان حکایت سلسله ی صفویان!! است اما در پس آن طنزی تلخ و حقیقتی گزنده نهفته است. قضاوت با شما

۱۳۸۸ آبان ۲, شنبه

از غرب‌زدگي تا عرب‌زدگي

از غرب‌زدگي تا عرب‌زدگي

سابق جمعي دلسوز به‌حق از اين شاكي بودن كه چرا بعضيها اصرار به استفاده از كلمات انگليسي و خارجي در مكالمات روزانه‌شان دارند تا اينكه شرايط عوض شد و رسيديم به اينجا كه بجاي بيماري غرب‌زدگي مبتلا به بيماري عرب‌زدگي شده ايم.

آنقدر اين آش شور شده كه متوليان رسمي فرهنگ فارسي هم در اين مسير گوي سبقت را از ديگران ربوده‌اند كه نمونه‌اش را در عكس فوق مي‌بينيد.

به عبارتي مرسي‌گويان و گودمورنينگ‌گويان ديروز تبديل شده‌اند به شكراٌ گويان و صباحاٌخير گويان امروز و اين وسط بيچاره زبان و فرهنگ پارسي!!!

۱۳۸۸ مهر ۲۹, چهارشنبه

اسم اين كار چيست؟

اگر در شهري (مثلا دامغان) جواني بسيار محجوب و با شخصيت بر اثر يك تصادف آسيب ديده و به كما برود و بعد از مدتي از كما خارج شود و همه خوشحال از اينكه خطر برطرف شده است اما بطور ناگهاني به رحمت ايزدي بپيوندد و اين جوان عزيز دانشجوي بسیار فعال و خوب يكي از دانشگاههاي دامغان باشد (فرض پيام نور) و بين دانشجويان هم همچون ديگر دوستانش بسيار محبوب باشد و دوستانش بخواهند براي وي در دانشگاه مجلس يادبودي بگيرند ، اما مسئولين آن دانشگاه اجازه ي اين كار را حتي در فضاي باز دانشگاه هم ندهند (با اين بهانه كه : نمي شود چو ن شايد هر روز يكي بميرد ! ما كه نمي توانيم اجازه برگزاري ختم بدهيم!) و در اين بين هم كلاسي هاي آن مرحوم بسيار دلگير شوند ، به نظر شما اين برخورد غيرمنطقي و دور از عرف مسئولين آن دانشگاه را چه مي توان ناميد و علت آن چه مي تواند باشد؟؟؟

۱۳۸۸ مهر ۲۶, یکشنبه

سوزني به خودمان

سوزنی هم به خودمان

- از جلو نظاممممم...
- آقاي فلاني مگه نشنيدي؟ از جلو نظام دادم....
- از جلو نظامممممممممممم...
- هان ! صبحانه نخوردين؟...
- صبحانه كامل بخورين بعد بياين.. كاملِ كاملِ..
- از جلو نظامممم...
قرائت قرآن....
انجام مراسم دعا...
- نه نشد! چرا اينقدر يواش؟؟؟ نمي‌شه! دوباره از اول...

حكايت فوق ، شنيده‌هايم هست هنگامي كه مقابل يك... نه ! اشتباه كردين ! پادگان نه! مقابل يك دبيرستان ايستاده بودم تا مراسم صبحگاهي تمام بشه و برم داخل تا به سربازان - ببخشيد ، دانش‌آموزان – درس بدم.
به راستي چرا مديران مدرسه را با پادگان اشتباه گرفته‌اند؟؟؟ (ناگفته نماند مدیرانی که بعضا سربازی هم نرفته اند و در فیلم ها از جلو نظام دادن را دیده اند!! در این قضیه شدت و حدت بیشتری به خرج می دهند.)

۱۳۸۸ مهر ۲۲, چهارشنبه

معنویت چیست؟

معنویت چیست؟ یک چیز ذهنی و خیال پرستانه نیست. معنویت نیزمانند تمدن وعلم ، احتیاج به کار دارد. احتیاج به تمدن ، قدرت ، تکامل ، لیاقت واگاهی دارد. جامعه ای که جهل و فقر در آن وجود دارد ، همانطور که زندگی مادی ندارد ، حتما زندگی معنوی هم ندارد!
"ایثار یعنی انتخاب منافع ومصالح دیگران برمنافع ومصالح خویش। ایثار عملی است دراوج اخلاق "

بنابراین نه اسلام عالمانه ، نه اسلام عامیانه ، اسلام آگاهانه

۱۳۸۸ مهر ۲۰, دوشنبه

شهر ما

شهر ما

در نزدیک به پنج سال وبلاگ نویسی ، بارها دوستان نادیده از من توصیف شهرم را خواستند. هربار هم من می ماندم آن را چگونه توصیف کنم که حقیقت را گفته باشم اما کلیشه ایی نباشد و متاسفانه همیشه هم کم می آوردم. چند وقت پیش شعر شهر ما از استاد احمد عزیزی (دعا برای سلامتیش را فراموش نکنیم) را می خواندم که دیدم عجبا انگار ایشان در دامغان بوده اند و این شعر را گفته اند!!! باور ندارید بخوانید ، حتما خواهید گفت : نه این که توصیف شهر ماست!!!؟

شهر ما در حسرت هائيتي است
شهر ليلي لَندِ مجنون سيتي است

شهر نهر آب‌هاي زيركاه
شهر اس اس‌هاي بازارسياه

شهر باران مگس از كوه قاف
شهر وزوز در فراق پيف‌پاف

شهر مسئولان خط مستقيم
شهر منشي‌هاي سرد پشت سيم

شهر بادمجان‌نشين دورقاب
شهر صف در انتظار آفتاب

شهر امُّل‌هاي دوران دُوگُل
شهر روشنفكرهاي عقل كُل

شهر اسراف حقايق در حروف
شهر تزيين ضيافت با ظروف

شهر حمل حصبه با حمّال‌ها
شهر درياداري دلّال‌ها

شهر صرّافان كيمونو فروش
شهر مسئولان طرح مرگ‌موش

شهر تخريب زمينهاي موات
شهر اقلام بزرگ سور و سات

شهر مردان بزرگ بندوبست
شهر آدم‌هاي خوب خودپرست

شهر مجروحان تقطير عرق
شهر محكومان لاي زرورق

شهر گرم مبتلاي مبطلات
شهر سرد ضرب و جرح مشكلات

شهر ماشين‌هاي مشتي ممدلي
شهر آتش‌پاره‌هاي منقلي

شهر معبرهاي تنگ و تقّ و لقّ
شهر سد آبروي مستحق

شهر عاطل ماندن گل‌خانه‌ها
شهر باطل گشتن پروانه‌ها

شهر رهن آب و پول پيش
شهر قتل هوش در پاي حشيش

شهر فسق باد در باغ فجور
شهر دفن برگ همراه سپور

شهر بيدار نماز بامداد
شهر خواب نيمروز اقتصاد

*** دیدید راست گفتم ، شهر شما هم همینطوره نه؟؟؟

۱۳۸۸ مهر ۱۸, شنبه

متولد ماه مهر


مرا پرنده ئی بد ین دیارهدایت نکرده بود
من خود از این تیره خاک رسته بودم
چون پونه خودرویی که بی دخالت جالیزبان از رطوبت جوباره یی
پائیز خشم آلود
پیدا می شد و من با نخستین درد آغاز شدم
برای تولدم جشنی نگرفتند
غیراز چراغ نفتی همیشگی
چراغی روشن نکردند
صدای دف و تاری به هوا برنخاست...



از معدود دوستان نامحدود عزیزی که تولدم را تبریک گفتند سپاسگزارم. لطفا تاريخ دقيق تولدشان را اعلام كنند تا بتوانم جبران كرده و از خجالتشان به در آيم. (جهت اطلاع آنهایی که پرسیدند کادو چی گرفته ایی ، تا کنون هیچ!!!)

۱۳۸۸ مهر ۱۲, یکشنبه

بانك ملت يا بانك ذلت؟!؟!!؟!!

بانك ملت يا بانك ذِلّت!!!؟؟؟

با تعدادي از دوستان در حال گپ و گفتگو بوديم و از مشكلي كه بر اثر سهل‌انگاري يكي از متصديان باجه‌ي بانك تجارت برايم به وجود آمده و مبلغ ۴۰۰هزارتومان به مدت 1 ماه به حسابم واريز نشده و در حساب بانك بوده تعريف مي‌كردم كه كه يكي ديگر از همكاران ماجرايي از بانك ملت نقل ‌كرد به اين مضمون كه : از طرف اداره آموزش و پرورش براي دريافت مبلغ پانصدهزارتومان وام قرض‌الحسنه به يكي از شعب بانك ملت معرفي شدم ، پس از مراجعه به بانك جهت تكميل پرونده در كمال تعجب ديدم كه داشتن دوتا ضامن كارمند را الزامي اعلام كرده‌اند ، پس از اينكه به مسئول مربوطه گفتم در مدارك من گواهي كسرحقوق وجود دارد كه در صورت اعلام بانك اداره آموزش‌وپرورش متعهد گرديده اقساط را از حقوق من كسر و به حساب بانك واريز كند و در نتيجه لزومي به داشتن ضامن آنهم ۲تا ضامن كارمند! براي مبلغ ۵۰۰هزارتومان نمي‌باشد.
كارمند مربوطه حتي زحمت اينكه سرش را بلند كند را هم بخودش نداد و گفت : قانونه و اگر نمي‌خواي وام نگير. - من هم كه از اين بي‌منطقي و برخورد توهين‌آميز ناراحت شده بودم از خير وام گذشتم و از بانك آمدم بيرون تا بيش از اين در معرض تكريم ارباب رجوع از نوع بانكي آن قرار نگيرم.
به راستي بانكهاي محترم كه براي ۵۰۰هزار تومان وام اينقدر سخت‌گيري مي‌كنند آيا براي وام‌هاي سنگين با مبالغ ميلياردي هم همينگونه عمل كرده اند؟ اگر اين سخت‌گيري آنجا هم وجود داشته پس چرا بانكها با حجم سنگين معوقات وصول نشده مواجه‌اند؟ (بنا بر گزارش سازمان بازرسی کل کشور میزان مطالبات وصول نشده بانکها تا سال ۱۳۸۶ برابر با ۱۱۲هزارمیلیارد ریال بوده است.)
اينجاست كه به نظر مي‌رسد بهتر است نام بانكها را به بانك ذِلّت – بانك فضاحت – و ديگر عناوين تغيير دهيم تا با عملكردشان تناسب داشته باشد.

۱۳۸۸ مهر ۱۱, شنبه

چگونه؟؟؟

در جلسه گردهمایی آموزش در دامغان مطرح شد:
کیفیت بخشی نیروی انسانی مهمترین بحث در پیشرفت فرآیند یاد دهی و یادگیری می باشد

در جلسه گردهمایی آموزش که با حضور محمودی معاونت آموزش و نوآوری سازمان و پرورش استان سمنان و کلیه کارکنان حیطه آموزش عمومی و متوسطه آموزش و پرورش دامغان در محل اتاق کار این مدیریت تشکیل گردید محمودی معاونت سازمان در خصوص تغییر آموزش به یادگیری ، تبدیل دانش آموز به عنصر یادگیری ، تبدیل معلم به عنوان راهبر و هدایت کننده ، واحد آموزشی به عنوان یک مرکز فرآیند یاددهی و یادگیری سخنانی ایراد نمودند . سپس جعفر آبادی معاون آموزش و نوآوری آموزش و پرورش دامغان خلاقیت و ایجاد راهکارهای مناسب در امر تدریس تشکیل کمیته هدایت تحصیلی در دوره متوسطه جهت ایجاد توسعه متوازن در رشته های فنی و توجه ویژه به تحقیقات میدانی ، کیفیت داشته های آموزشی و زمان در امر آموزش را از مهم ترین برنامه های حیطه آموزش این شهرستان در سال تحصیلی جدید عنوان کرد .

سایت مدیریت آموزش و پرورش دامغان

*** کاش می فرمودند چگونه؟ با کلاسهای ۳۷-۳۸نفره؟ یا با برنامه ریزیهای نوظهور و خلق الساعه و باري به هرجهت؟ یا با ...؟

۱۳۸۸ مهر ۷, سه‌شنبه

غریب تر ز نویسنده ها، کتاب فروش!!!

شعر ذیل از استاد علیرضا قزوه است. از آنجایی که در یک بیتش حسب حال ماست!!! مناسب دیدم در وبلاگم قرار دهم.

تمام تیمچه ها پر شد از نقاب فروش
زمانه ای ست که حلاج شد طناب فروش

شهیدتر ز شهیدان بی کفن ، شاعر
غریب تر ز نویسنده ها، کتاب فروش

الا شما که به ییلاق خورد و خواب شدید
هماره اجر شما باد با کباب فروش

حراج عشق ببین در دکان سمساران
قمار عقل نگر در سرای قاب فروش

خروس ها همه چون مرغ کرچ خوابیدند
حکیمکان زمان اند قرص خواب فروش

نمانده حجب و حیایی، همین مان کم بود
همین که فاحشه ی شهر شد حجاب فروش

مده زمام دل خود به دست پیر هوی
مرو به کوی هوس پیشه ی خراب فروش

پی کدام عقوبت گناهکار شدیم
سیاه نامه تر از واعظ ثواب فروش

دریغ نغمه ی آرامشی به ما نرسید
که مطربان همه تلخ اند و اضطراب فروش

من از قبیله ی عباس های تشنه لبم
تو از تبار همین گزمگان آب فروش

بگو بلند شود موج غیرت دریا
چنان که باز شود مشت هر حباب فروش

زمانه ای ست که گل پوست می کنند اینجا
خوشا به ذوق تماشاگر گلاب فروش

سلام بر همه الا به قلب مغلوبان
سلام بر همه الا به انقلاب فروش

شما که خون دل خلق را پیاله شدید
شرور شهر شمایید یا شراب فروش؟