۱۳۸۸ اسفند ۷, جمعه

نان درآوردن از اعتقادات و احساسات مردم

باز هم بازي با اعتقادات و احساسات
يا علي!!! سيد!!!! ابوالفضل!!!!
اينها با ميمون بازي و ساير جنغولك بازي هاي اين پهلوان!!! چطور كنار هم قرار گرفته اند؟؟؟

۱۳۸۸ اسفند ۲, یکشنبه

نامه ي يك رئيس جمهور

*نامه رئیس جمهور یک کشور استکباری به معلم پسرش

به پسرم درس بدهيد .
او بايد بداند که همه مردم عادل و همه آنها صادق نيستند، اما به پسرم بياموزيد که به ازاي هر شياد، انسان صديقي هم وجود دارد.
به او بگوييد، به ازاي هر سياستمدار خودخواه، رهبر جوانمردي هم يافت مي شود.
به او بياموزيد که در ازاي هر دشمن، دوستي هم هست.
مي دانم که وقت مي گيرد اما به او بيامورزيد که اگر با کار و زحمت خويش يک دلار کاسبي کند بهتر از آن است که جايي روي زمين 5 دلار بيابد.
به او بياموزيد که از باختن پند بگيرد. از پيروز شدن لذت ببرد. او را از غبطه خوردن بر حذر داريد. به او نقش و تاثير مهم خنديدن را يادآور شويد.
اگر مي توانيد به او نقش موثر کتاب در زندگي را آموزش دهيد.
به او بگوييد تعمق کند. به پرندگان در حال پرواز در آسمان دقيق شود. به گلهاي درون باغچه و زنبورها که در هوا پرواز مي کنند دقيق شود.
به پسرم بياموزيد که در مدرسه بهتر اين است که مردود شود اما با تقلب به قبولي نرسد.
به پسرم ياد بدهيد با ملايم ها، ملايم و با گردنکشها، گردنکش باشد.
به او بگوييد به عقايدش ايمان داشته باشد حتي اگر همه بر خلاف او حرف بزنند.
به پسرم ياد بدهيد که همه حرفها را بشنود و سخني را که به نظرش درست مي رسد انتخاب کند. ارزشهاي زندگي را به پسرم آموزش دهيد.
اگر مي توانيد به پسرم ياد بدهيد که در اوج اندوه تبسم کند.
به او بياموزيد که از اشک ريختن خجالت نکشد. به او بياموزيد که مي تواند براي فکر و شعورش مبلغي تعيين کند، اما قيمت گذاري براي دل بي معناست.
به او بگوييد که تسليم هياهو نشود و اگر خود را بر حق مي داند پاي سخنش بايستد و با تمام قوا بجنگد.
در کار تدريس به پسرم ملايمت به خرج دهيد اما از او يک نازپرورده نسازيد.
بگذاريد که او شجاع باشد.
به او بياموزيد که به مردم اعتقاد داشته باشد.
توقع زيادي است اما ببينيد که چه مي توانيد بکنيد، پسرم کودک کم سن و سال خوبي است.

* روایت شده این رئیس جمهور نامش آبراهام لینکلن و كشور استكباري آمريكاي جهانخوار است!

۱۳۸۸ بهمن ۲۶, دوشنبه

حرمت پرچم

حفاظت و حراست از نماد ملي كشور با كيست؟

آيا نهاد يا سازماني براي نظارت قانوني و سختگيرانه بر چاپ و نشر پرچم ايران كه نماد استقلال و جمهوريت و اسلاميت كشور هست ، وجود دارد يا خير؟؟؟

اگر هست اين نمونه هايي كه از وضعيت نابسامان چاپ و نصب پرچم كه مشاهده مي شود (و تعدادش هم بسيار است) ، چيست؟

اگر نيست ، چرا؟؟؟ آيا اين موضوع اهميتش از خيلي چيزهاي ديگر كمتر است؟؟؟

۱۳۸۸ بهمن ۲۵, یکشنبه

امام حسين تنها

اين سوالات گاها فلسفي شهريار هم معضلي شده:
ديروز به مناسبت 28صفر يكي از بستگان مراسمي داشت و ما هم رفته بوديم ، طبق معمول روحاني مجلس كه از قضا جوان تازه كاري هم بود ، در انتهاي سخنرانيش زد به صحراي كربلا و روضه مي‌خواند ، طبق معمول جماعت حاضر هم يا گريه مي كردند يا تظاهر به گريه.
در اين بين شهريار پرسيد: بابا مردم چرا دارن گريه مي كنن؟
-من: چون روضه مي خونه
- مگه چي ميگه؟
- از امام حسين و اينكه آدم بدها در جنگ با او كه تنها بوده و يار كم داشته خيلي بدي كردن و كشتنش
- يعني سرباز كم داشت؟
- آره
- خب اينها چرا نرفتن كمكش و حالا گريه مي كنن؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!
من ماندم كه چي جواب بدم.
شما بودين چي مي گفتين؟؟

۱۳۸۸ بهمن ۲۰, سه‌شنبه

شكر شكر شكر!!!!

شکر ایزد فن آوری داریم
صنعت ذره پروری داریم

از کرامات تیم ملی مان
افتخارات کشوری داریم

با "نود" حال می کنیم فقط
بس که ایراد داوری داریم

وزنه برداری است ورزش ما
چون فقط نان بربری داریم

می توانیم صادرات کنیم
بس که جو ک های آذری داریم

برف و باران نیامده به درک
ما که باران کوثری داریم!

گشت ارشاد اگر افاقه نکرد
صد و ده تا کلانتری داریم

خواهران از چه زود می رنجید
ما که قصد برادری داریم

ما برای ثبات اصل حجاب
خط تولید روسری داریم

چاقی اصلا اهمیت دارد
ما که ژل های لاغری داریم؟

ما در ایام سال هفده بار
آزمون سراسری داریم

این طرف روزنامه های زیاد
آن طرف دادگستری داریم

جای شعر درست و درمان هم
تا بخواهی دری وری داریم!

چند تا شعبه بانک و دانشگاه
بین مریخ و مشتری داریم

به حقوق بشر نیازی هست
ما که اصل برابری داریم ؟

حرف هامان طلاست سی سال است
قصد احداث زرگری داریم

اجنبی هیچکاک اگر دارد
ما جواد شمقدری داریم

خنده اصلا به ما نیامده است
بس که مداح و منبری داریم

تا بدانند با بهانه ی طنز
از همه قصد دلبری داریم

هم کمال تشکر از دولت
هم وزیر ترابری داریم!

سعید بیابانکی


لینک نسبتا مرتبط: دستگاه چانه‌گير خمير نان با قابليت‌هاي ويژه در دومين نمايشگاه نوآوري و شكوفايي رونمايي شد.!!!!!!!! +

۱۳۸۸ بهمن ۱۶, جمعه

چه بر سر اين نسل آمده است؟

چه بر سر اين نسل آمده است؟

بهمن جلالي ديماه گذشته از دنيا رفت، در رشته‌های علوم سياسي و اقتصاد تحصیل کرده و عكاسي را به‌شكل تجربي آموخته بود. متن زير به قلم بهمن جلالي براي نسل سومي‌هاست (از هفته نامه چلچراغ) كه شمار زيادي از شاگردان او را تشكيل مي‌دادند:
(عكسهاي ذيل نيز از وي مي‌باشد)



ترم پيش، يك دانشجوي دختر داشتم كه هيچ كاري نمي‌كرد. اصلا هيچ كاري نمي‌كرد. آرايش مي‌كرد و با موبايلش ور مي‌رفت، همين. من يك روز صدايش كردم دفترم، گفتم: ببين عزيز من! تو اگه به من عكس ندي، من به تو نمره نمي‌دم. مي‌دانيد چي جواب مرا داد؟ گفت: آخ جون نده!. من همين طور ماندم. همه هارت و پورت معلمي من با اين جواب از بين رفت.
اين طور فكر كرده بودم كه اين الان از من معلم مي‌ترسد، از اينكه نمره به‌اش ندهم مي‌ترسد. آن قدر برايم عجيب بود كه دوباره صدايش كردم و گفتم: بيا اينجا ببينم. چي مي‌گي؟ چرا خوشحال شدي؟
گفت: خب يه ترم بيشتر بيام دانشگاه هم غنيمته. گفتم: آخه تا كي مي‌توني ادامه بدي؟ گفت: تا هر وقت كه بشه. همين كه مجبور نباشم تو خونه باشم خوبه. گفتم: شهريه‌ات چي؟ گفت: به درك! بچه آوردن، شهريه‌اش رو هم بدن. من چي مي‌توانم به اين جوان بگويم؟
نسل ما، نسلي بود كه آدم‌هاي متفاوت كنار هم در يك خانه زندگي مي‌كردند. پدربزرگ، مادربزرگ، عروس و داماد. همه‌شان هم يك جوري همديگر را تحمل مي‌كردند. خود اين يكدست نبودن انگار يك جور تحمل و سازگاري هم با خودش مي‌آورد.
ولي الان در يك خانواده، هيچ كس تحمل ديگري را ندارد. تحمل اينكه من ازدواج كنم و در خانه پدرم باشم وجود ندارد. پدر و مادرها بچه‌هاشان را باور ندارند. بچه‌ها، پدر و مادرها را قبول ندارند.
يك موقعي بود كه پدر دانشش به مراتب بيشتر از فرزند بود؛ يعني پدر آموزش مي‌داد. رئيس خانواده بود. الان پدر از فرزند عقب افتاده؛ بچه‌اش كامپيوتر بلد است؛ چت بلد است؛ هزار جور كلك بلد است كه او بلد نيست.
اتفاقي كه مي‌افتد اين است كه پدر مي‌خواهد حكومت كند ولي شرايط حكومت را ندارد. دانشش را ندارد. جذبه‌اش ريخته؛ خفه‌شو بنشين ندارد. 2دفعه بگويد خفه شو بنشين، بچه‌هه برمي‌گردد، جواب مي‌دهد. مگر نمي‌دهد؟ اين مي‌شود كه اصلا مكالمه‌اي بين اين 2 نسل اتفاق نمي‌افتد. هيچ كدام حاضر نيست حرف آن يكي را بشنود، به آن فكر كند. بالا پايينش كند.
آدم‌ها خودخواه شده‌اند. هر كسي فقط خودش را مي‌بيند. حواسش فقط به خودش هست. تنه مي‌زند تو را زمين مي‌اندازد به قيمت اينكه خودش برود جلو. به دانشجويم مي‌گويم تو يك انساني. عكاسي هم مي‌كني. برو اين مردمي را كه گرفتارند، بدبختند ببين؛ بپرس چرا به اين روز افتاده‌اند؛ چه كار دارند مي‌كنند.
مي گويد به من چه ربطي دارد؟ گرفتار است برود فلان جا. اسم هم مي‌برد. چه بلايي سر اين نسل آمده؟ چه بلايي سر ما آمده؟ بعضي وقت‌ها با خودم فكر مي‌كنم اينها خيلي از اين چيزها را از خود ما ياد گرفته‌اند.
تحمل نداشتن را از خود ما ياد گرفته‌اند. دروغ گفتن را. مصرف زده بودن را. روي بيلبوردهاي اتوبان مدرس، ساعت‌هاي مچي‌اي تبليغ مي‌شود كه گاهي قيمتشان به۴۰ ميليون هم مي‌رسد.
براي كي اين را آگهي مي‌كنيم؟ وقتي اين ساعت را دستت مي‌كني اصلا ديگر مهم نيست خودت كي هستي و چي در چنته داري. لااقل آن جوان و دور و وري‌هايش اين طوري فكر مي‌كنند.
همه چيزشان شده مارك. شده برند ؛ شده اس ام اس.توي كافه در فاصله 70سانتي متري هم نشسته‌اند، به جاي اينكه با هم حرف بزنند براي هم اس ام اس مي‌فرستند. نه روزنامه مي‌خوانند، نه اخبار گوش مي‌كنند و نه از چيزي خبر دارند.
فقط منافع خودشان را خوب مي‌شناسند. مي‌دانند چطوري سر پدرشان را كلاه بگذارند. خوب مي‌دانند سر مادرشان را چطوري شيره بمالند. نمي‌دانم همه اين طوري هستند يا نه ولي اين را مي‌دانم كه از هر 10 دانشجوي من توي دانشگاه 8 نفرشان اين طوري‌اند و مي‌دانم من و شما در اينكه او اين طوري به زندگي و آدم‌ها نگاه مي‌كند بي تقصير نيستيم.

۱۳۸۸ بهمن ۱۴, چهارشنبه

دامغاني-تهراني-هديه-عدالت-يارانه-ميراث-...

دامغانی! تهرانی؟ هدیه!!! عدالت! یارانه! میراث! فرهنگ!

معاون رئيس جمهوري رقم دقيق كمك سازمان ميراث فرهنگي و سازمان مناطق آزاد به هديه تهراني براي برگزاري نمايشگاه عكس را 120 ميليون تومان اعلام كرد.
وي افزود: از مجموع رقم پرداخت شده به تهراني، 60 ميليون تومان از محل اعتبارات سازمان مناطق آزاد و 60 ميليون نيز در قالب مشاركت در طرح از سوي سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري پرداخت شده و ارقام ديگري كه در اين زمينه مطرح مي شوند، به هيچ وجه صحت ندارد.
+


- صبح در كلاس درس : چهره‌ی رنگ‌پريده اسماعيل – همچون لباسش- بود. واقعا ماندم كه چگونه بگويم چرا درس نخوانده‌اي. بزرگان گفته‌اند "چو داني و پرسي ، خطاست" (120ميليون تومان!!!!!!!!!!!!!)
- ميان روز در دفتر مدرسه : - خوشه بندي ها بر اساس چيه؟ (120ميليون تومان!!!!!!!!!!!!!)
- به فيشي كه معاون مدرسه به من داده است نگاه مي كنم و متن روي آن"پرداخت بابت امتحانات داوطلبان آزاد 1912ريال- يك‌هزار و نهصد و دوزده ريال!!!" (120ميليون تومان!!!!!!!!!!!!!)
- ظهر در منزل: فردا بايد قسط مسكن و ... را پرداخت كنم . چيزي از حقوق آيا مانده است؟ (120ميليون تومان!!!!!!!!!!!!!)
- عصر در كتابسرا : واي فردا يك چك به مبلغ 500هزارتومان به مركز پخش كتاب داده ام كه موعدش مي‌شود. چكار كنم؟؟؟ (120ميليون تومان!!!!!!!!!!!!!)
- شب در خانه مقابل تلويزيون : هرچقدر مي‌خواهم به آنچه رئيس‌جمهور در مصاحبه‌اش مي‌گويد توجه كنم اين 120ميليون تومان نمي‌گذارد.!!! آخرش نفهميدم اين طرح بزرگ اقتصادي و يارانه ها و خبرهاي خوش و... چي هست و چي نيست.!؟!؟!
- نصف‌شب در خواب : با پرداخت سود سهم عدالت و يارانه‌هاي نقدي!!! (البته باعوض شدن خوشه‌ام) مشكلات به كلي ريشه‌كن مي‌شود. (آي لعنت به اين 120ميليون تومان!!!!!!!!!!!!! كه خواب خوش ديدن را به ما حرام مي‌كند.!!!)

۱۳۸۸ بهمن ۱۳, سه‌شنبه

سهام عدالت يا حقارت!!



دامغان - مقابل شركت تعاوني سهام عدالت - ساعت 4 بعدازظهر -12/11/88
در عكس فوق تعدادي از بازنشستگان محترم كه در صف نشسته اند تا به دريافت برگه هاي سهام عدالت نائل آيند.!!!