۱۳۸۸ اسفند ۲۲, شنبه

من فرهيخته ام يا حساب بانكي ام؟

من فرهیخته ام یا حساب بانکی ام؟؟!!

حكايت ذيل را حتما قبلا شنيده‌ايد، اما بد نيست يك بار ديگر آن را بخوانيد:
روزي ملا نصرالدين به ضيافتي رفت و چون لباس‌هاي كهنه و معمولي خود را پوشيده بود كسي به او اعتنايي نكرد و محل مناسبي به او نشان نداد. ملا متوجه ‌اين امر شده، آهسته از آنجا بيرون آمد و به خانه خويش رفت. لباس فاخري پوشيد و مراجعت نمود. اين بار صاحب خانه با احترام تمام از او پذيرايي نمود و او را در صدر مجلس نشاند.
چون هنگام ناهار شد و مهمانان بر سر سفره حاضر شدند، ملا آستين لباسش را به غذا نزديك كرد و گفت: آستين نو بخور پلو. حاضرين تعجب كردند و سبب را جويا شدند. ملا گفت: چون در اينجا به لباس من احترام گذاشتند، نه به خود من، پس بنابراين لباس من بايد غذا بخورد نه من !!

اين حكايت با همه ي سادگي و تكراري بودنش ، در دنياي واقعي ما مكرر اتفاق مي افتد.
امروز كه براي كاري به بانك مراجعه كرده بودم چه قدر دنيا عوض شده بود! از تحويلدار تا مسئولين شعبه من را ديدند (به چشمشان آمدم) نه اينكه قبلا نمي ديددند ، چرا مي ديدند ، اما ديدن امروز جور ديگري بود. كمي كه از شوك خارج شدم يادم آمد كه چند ميليوني كه از فروش خانه داشتم (توي اين وانفسا بي‌خانمان هم .... بگذريم) در حسابم بود و همين باعث شد كه در صحبتهاي معاون شعبه اين جمله نمود بيشتري داشته باشد :‌ "از اينكه فرهنگياني فرهيخته (شما بخوانيد پولدار – وگرنه كدام آدمي بواسطه پولش فرهيخته شده است؟) در شعبه ما حساب دارند خوشحالم"!!!
( البته نزديك به ده سال است در آن شعبه حساب داشتم و تا به حال فرهيخته نبودم!! و ایضا آنها هم خوشحال نبوده اند ، اما امروز سعادت فرهيخته‌گي نصيبم شد. شكرخدا اگر بي‌خانمان شده ام در عوض لقب فرهيخته را به دست آوردم - یکی دیگر از خدمات بانکها ُ همچون دوران قاجار به فروش القاب پرداخته اند)
- ناگفته نماند بواسطه كوچك بودن شهر ، اكثر افراد يكديگر را مي‌شناسند و صدالبته به اينجانب هم دوستان لطف دارند و بنده هم از آنان سپاسگزارم، اما نمي‌توان از بعضي واقعيات به سادگي عبور كرد از جمله همين لقب فرهيخته‌گي كه به واسطه موجودي چند ميليوني به اين حقير اعطا شد.
حال با اين حكايت من فرهيخته‌ام يا حساب بانكي‌ام؟؟؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر