۱۳۸۹ آذر ۲۹, دوشنبه

بيا تو بَبَلم

امروز طبق معمول بعد از مدرسه رفتم دنبال شهريار و مهريار ، هنگام برگشتن به خانه ، مهريار توي ماشين با خودش زمزمه مي‌كرد :

توتن تانوم بيا تو بَبَلم

ابرو تَمون بيا تو بَبَلم

خوشتِل تانوم بيا تو بَبَلم
.............
من فكر کردم داره شعر جديد مهدكودك را مي خوانه ، لذا بهش گفتم : مهريار ، بابايي بلندتر بخون...
مهريار: ...(سكوت)
من: چرا بلند نمي‌خوني منم گوش كنم.
مهريار: ....(سكوت)
من : چي مي‌خوني؟
مهريار: ....(سكوت)
كه اينبار شهريار گفت: بابا تو مگه متوجه نشدي داره سوسن خانم را مي‌خونه.
من: !!!!!!!!!! سوسن خانم؟؟!!!! اينو كجا شنيده؟ ما كه نداريم.
شهريار: از دوستاش تو كلاسشون ياد گرفته.
و من در فكر كه اين‌همه كارهاي فرهنگي (صدا و سيما – مهد كودك - ....) و آموزشهاي مثلا موجه و مفيد(و صدالبته كسل كننده و غيرجذاب) چه راحت با يك ترانه‌ي آبكي ولي موزون و ريتميك به باد فنا ميره و بي اثر مي‌شه.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر