۱۳۸۸ شهریور ۲۹, یکشنبه

جنگ ، مهر ، هم‌كلاسي‌ها

اواخر شهريور براي هر شخص نوعي خاطره تداعي مي شود كه قطعا براي بيشترمان آغاز مدارس و بوي مهر در راس همه‌ي خاطرات است و در كنار آن يادهاي دگر كه يا شادي‌آورند يا حزن‌انگيز.

همراه خاطره‌ي مهر و مدارس كه حال و هواي خودش را دارد، ياد دوستاني كه در آن سالهاي نيمه‌ي نخست دهه‌ي شصت كه با من همكلاس در دوره‌ي دبيرستان بودند و در كنار هم بر نيمكتهاي مدرسه مي‌نشستند و ماههاي بعد قاب عكسشان جايگزينشان مي‌شد و ديدن جاي خاليشان قلبمان را به درد مي‌آورد و همچنان يادشان چشممان را نمناك مي‌سازد.

یاران چه غریبانه، رفتند از این خانه

هم سوخته شمع ما، هم سوخته پروانه

بشکسته سبوهامان، خون است به دل‌هامان

فریاد و فغان دارد، دردى‌کش میخانه

هر سوى گذر کردم، هر کوى‌ نظر کردم

خاکستر و خون دیدم؛ ویرانه به ویرانه

افتاده سرى سویى، گلگون شده گیسویى

دیگر نبود دستى تا موى کند شانه

ای وای که یارانم، گل‌های بهارانم

رفتند از این خانه، رفتند غریبانه

يكي از سخت‌ترين و دردناك‌ترين آن روزها ، تشييع همزمان پيكر 5 تن از بهترينهاي كلاس، در آخرين روز شهريور 1362 ، روزي كه فردايش به مدرسه مي‌رفتيم، بود.

مجال بي‌رحمانه اندك بود و واقعه سخت نامنتظر ...

ياد و خاطره‌شان گرامي‌باد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر