شهر ما
در نزدیک به پنج سال وبلاگ نویسی ، بارها دوستان نادیده از من توصیف شهرم را خواستند. هربار هم من می ماندم آن را چگونه توصیف کنم که حقیقت را گفته باشم اما کلیشه ایی نباشد و متاسفانه همیشه هم کم می آوردم. چند وقت پیش شعر شهر ما از استاد احمد عزیزی (دعا برای سلامتیش را فراموش نکنیم) را می خواندم که دیدم عجبا انگار ایشان در دامغان بوده اند و این شعر را گفته اند!!! باور ندارید بخوانید ، حتما خواهید گفت : نه این که توصیف شهر ماست!!!؟
شهر ما در حسرت هائيتي است
شهر ليلي لَندِ مجنون سيتي است
شهر نهر آبهاي زيركاه
شهر اس اسهاي بازارسياه
شهر باران مگس از كوه قاف
شهر وزوز در فراق پيفپاف
شهر مسئولان خط مستقيم
شهر منشيهاي سرد پشت سيم
شهر بادمجاننشين دورقاب
شهر صف در انتظار آفتاب
شهر امُّلهاي دوران دُوگُل
شهر روشنفكرهاي عقل كُل
شهر اسراف حقايق در حروف
شهر تزيين ضيافت با ظروف
شهر حمل حصبه با حمّالها
شهر درياداري دلّالها
شهر صرّافان كيمونو فروش
شهر مسئولان طرح مرگموش
شهر تخريب زمينهاي موات
شهر اقلام بزرگ سور و سات
شهر مردان بزرگ بندوبست
شهر آدمهاي خوب خودپرست
شهر مجروحان تقطير عرق
شهر محكومان لاي زرورق
شهر گرم مبتلاي مبطلات
شهر سرد ضرب و جرح مشكلات
شهر ماشينهاي مشتي ممدلي
شهر آتشپارههاي منقلي
شهر معبرهاي تنگ و تقّ و لقّ
شهر سد آبروي مستحق
شهر عاطل ماندن گلخانهها
شهر باطل گشتن پروانهها
شهر رهن آب و پول پيش
شهر قتل هوش در پاي حشيش
شهر فسق باد در باغ فجور
شهر دفن برگ همراه سپور
شهر بيدار نماز بامداد
شهر خواب نيمروز اقتصاد
*** دیدید راست گفتم ، شهر شما هم همینطوره نه؟؟؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر