۱۳۸۸ دی ۵, شنبه

در خاك و خون فتاده و تازند بر تنش

در خاك و خون فتاده


سرگشته بانوان وسط آتش خيام
چون در ميان آب نقوش ستاره‌ها


اطفال خرد‌سال از اطراف خيمه‌ها
هرسو دوان چو از دل آتش شراره‌ها


غير از جگر كه دسترس اشقياء نبود
چيزي نماند در بَر ايشان ز پاره‌ها


انگشت رفت درسر انگشتري بباد
شد گوشها دريده پي گوشواره‌ها


سِبط شَهي كه نام همايون او بَرند
هر صبح و ظهر و شام فراز مناره‌ها


در خاك و خون فتاده و تازند بر تنش
با نعلها كه ناله بر آرد ز خاره‌ها


(ایرج میرزا)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر