۱۳۸۸ دی ۳, پنجشنبه

بردیم آبروی مسلمانی را

این گزارش را بخوانیم و بر حال خودمان گریه کنیم. مسلمان که هیچ ، نام انسان هم شاید برایمان برازنده نباشد. به راستی ما کی هستیم؟ شیعه علی؟ پیرو حسین؟ منتظر مهدی؟ با این رفتارها؟؟؟ حتما عزاداریهایمان قبول می شود ، شک نکنیم...

گزارش/ آيا اين سقف خراب مي شود؟

خبر کوتاه بود و تکان دهنده. اما اين بار طرفين دعوي بر خلاف هميشه مردم بودند.
يک طرف زنان بي پناهي که سازمان بهزيستي براي جلوگيري از آسيب هاي ديگر اجتماعي آنها را در مکاني به نام شلتر يا سرپناه، پناه داده و طرف ديگر همسايگاني که وجود اين خانه را به مصلحت نمي دانستند و با چوب و چماق و حتي تبر و کلنگ به جان خانه و ساکنان آن افتاده بودند.

از ميدان مولوي که به طرف ميدان محمديه بروي کوچه هاي تنگ و باريک پيش چشمت دهان باز مي کنند و در ميان پيچ و خم کوچه ها گم مي شوي.

کوچه کربلايي باقر پراست از بن بست هاي باريکترو در تاريکي شب اگر دقت نکني پايت در چاله چوله هاي کوچه ها گير مي کند و. .. اين بن بست يک متري تنگ تر و تاريک تراست انگار. آنقدر تاريک که با بيرون آمدن زني از خانه آخري، کوچه پر مي شود از جيغي کوتاه .

ترس و نگراني از صداي زن پيداست.فکر مي کند ما هم آمده ايم تا سقف خانه را سرشان خراب کنيم، اينجا تنها شلتر زنان يا همان سرپناه زنان است. خانه اي در آخر دنيا در منتهي اليه کوچه اي يک متري که نام ندارد.

بهانه آمدنمان خلاصه مي شود در خبري که تلفني به دفترمهرنو اعلام مي کنند: عده اي از همسايگان و مردم ناشناس به تنها شلتر زنان در تهران حمله کرده و مدير مرکز و زنان به شدت کتک خورده اند.

تو فکر يک سقفم
راهروي باريکي با سرويس بهداشتي در بازي، راهنمايي‌ات مي کند به حياطي بزرگ با درختي قديمي و سبز برسي. اتاق هاي شلتر روبه روي هم قرار گرفته.

در اين اتاق ها 25 زن خياباني25 تا 68 ساله که تقريبا همه آنها معتاد هستند زندگي مي کنند. البته تعداد قريب به اتفاق شان ترک کرده اند و متادون مي گيرند. وفقط خدا مي داند که فردا که هوا سردتر شود ومغز استخوان را بسوزاند اين 30 تخت کفاف زنان را خواهد داد؟

زني 65-60 ساله در حياط ايستاده و ليوان خالي را در دستش مي چرخاند. چاي مي خواهد انگار. يکي از نيروهاي خدماتي مرکزمي گويد برو تو اتاق برايتان چاي مي آورم. زن آذري است و خانم آشفته مشهدي. هيچکدام زبان يکديگررا نمي فهمند ولي ليوان خالي و علاقه زن آذري به چاي زبان مشترکي است که نياز به کلمات ندارد.

اتاق ها شيشه ندارند و با سليقه و مرتب با مشمع هاي کلفت پوشيده شده اما اين مشمع مي تواند در برابر سرماي چند روز آينده دوام بياورد؟

طلعت چيت ساز مسئول شلتر زنان مي گويد: از چهار ماه پيش که به اين خانه آمديم با همسايگان مشکل داشتيم ولي با صحبت و تعامل حل مي شد تا اينکه روزدوشنبه هفته پيش 39 نفرازمردان وزنان محله به خانه حمله کردند و با کلنگ و تبر و چماق به جان در و ديوار وشيشه هاي خانه افتادند.

وي با اشاره به ضرب و شتم زنان بي پناه ادامه مي دهد: با هر چه در دست داشتند به زنان حمله مي کردند حتي با کلنگ به من که جلوي زنان ايستاده بودم تا کتک نخورند حمله کردند وچون نتوانستم مقاومت کنم تعدادي از زنان کتک خوردند.

خانوم آشفته،همان زني که در شلتر خدمت مي کند دستش را نشان مي دهد و مي گويد: اين انگشتم زخم شد (سبابه اش را نشانم مي دهد) زن ديگري بازويش را نشان مي دهد و ديگري از ضربه اي که به سرش خورده مي گويد.

با توجه به نيت خيري که پشت اين ماجرا قرار دارد و اينکه سازمان با 12 ميليون تومان وديعه و ماهيانه 600 هزار تومان اجاره بها و صرف هزينه شام و صبحانه زنان اين مکان را به سرپناهي امن تبديل کرده تا زنان آواره پارک و خيابان نشوند و ضمن جلوگيري از آسيب هاي احتمالي در خانه اي گرم زندگي کنند، چرا اين مشکل پيش مي آيد؟

چيت ساز دراين مورد مي گويد: اين مکان قبلا در کوچه مرغي ها خيابان مولوي بود و کمابيش مشکلاتي پيش مي آمد ولي به راحتي حل مي شد.

110 به دادمان نرسيد
با حمله همسايگان به سرپناه زنان زنگ مي زنند به 110 وآنها بعد از 10 دقيقه مي رسند ولي اتفاق خاصي نمي افتد. نه گزارشي نه پيگيري و نه حتي دلجويي و... مي گويند به ما ربطي ندارد.

ساعتي پس از حمله، مسئول شلتر به کلانتري 116 مراجعه مي کند و آنجا هم همان جواب را مي شنود: به ما مربوط نيست.

چيت ساز با بيان اين مطلب اضافه مي کند: واقعا رسيدگي به اين قبيل مشکلات به عهده کيست مگر ما کار بدي کرده ايم که اين زنان را از سطح شهر جمع کرده ايم به چه گناهي ما را مورد ضرب و شتم قرار مي‌دهند؟

زنان ساکن تنها سر پناه شبانه از ساعت سه بعد از ظهرتا 9 صبح در اين خانه مي مانند و از ساعت 9 به مرکز ميخک که نزديک شلتر است مي روند. بعضي براي گرفتن متادون مراجعه مي کنند و برخي براي در آوردن کمي پول حتي گدايي مي کنند.

در مرکز ميخک به زنان بافتني ياد مي دهند و در کلاس ها به آنها آموزش مي دهند؛ شايد آموزش ارتباط صحيح با جامعه و روش تعامل با افراد خانواده همان خانواده اي که آنها را طرد کرده و در خيابان هاي شهر آواره کرده را بياموزند.

انسانيت حکم مي کند که به زنان آسيب ديده اي مثل اينها کمک کنيم و يا حداقل اگر اين کار نمي کنيم سنگ در راه کساني که اين کار را مي کنند نيندازيم. چند لحظه،فقط چند لحظه به اين موضوع فکر کنيم. ساماندهي زنان آسيب ديده در چنين مراکزي بهتر است يا آواره کردن آنها در خيابان هاي شهر؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر